جدول جو
جدول جو

معنی نازآلود - جستجوی لغت در جدول جو

نازآلود
عشوه گر، نازآفرین، نازان، نازو، نازنین
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ / شِ/ شُ دَ / دِ)
صورت دیگری است از ناآزموده. رجوع به آزموده و ناآزموده شود
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ / رِ)
مرطوب. خیس. کنایه از چشم گریان
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است ازبخش شمیران شهرستان تهران 120 نفر سکنه دارد، راه ماشین رو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ص 220)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نفت آلود. نفتی. به نفت آلوده شده. رجوع به نفت آلود شود
لغت نامه دهخدا
یکی از دهستان های شش گانه بخش حومه شهرستان ارومیه و در قسمت شمالی شرقی بر ساحل دریاچۀ ارومیه در جلگه ای واقع است، دهستان نازلو محدود است: از شمال به دهستان انزل و دریاچۀ ارومیه، از جنوب به برکشلو، از مشرق به دریاچۀ ارومیه و از مغرب به برادوست و روضه، هوای دهستان معتدل است و آب مزروعی آن از رود خانه نازلو و چشمه سارها تأمین می شود، محصول عمده دهستان غلات و سبزه و کشمش و توتون وچغندرقند و حبوبات و محصولات دامی است، دهستان نازلوتاکستانهای فراوانی دارد، مالک قسمتی از موستانهای مزبور اهالی شهر ارومیه هستند که تابستان را به آنجاعزیمت نموده پس از برداشت محصول در نیمۀ مهرماه مراجعت می کنند، اهالی این دهستان به شغل زراعت و نگاه داری اغنام و احشام مشغولند، این دهستان از 145 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و جمع سکنۀ دهستان در حدود 33157 نفر است، مردم دهستان دین های مختلف دارند وبه زبانهای گوناگون (ترکی، کردی، کلدانی) تکلم می کنند، هوای دهستان مالاریاخیز است، راه شوسۀ مهم آن عبارت است از جادۀ ارومیه به سلماس، بقیۀ راههای دهستان ارابه رو است، و در فصل تابستان می توان با اتومبیل ازین جاده ها گذشت، قراء عمده دهستان عبارت است از: حیدرلو، توپراق قلعه، قره بوغلو، گردآباد، بالو، موش آباد، ساعتلوی بیگلر، ساعتلوی منزل، تولاتپه، علی بیگلو، خانیشان، انگنه، آده، نازلو، خانقاه سرخ، مرکز دهستان قریۀ حیدرلو است که دارای پاسگاه ژاندارمری است، 18 باب دبستان در قراء مختلف این دهستان وجود دارد و یک کار خانه قند در قریۀ ساعتلوی منزل تأسیس شده است، وجه تسمیۀ دهستان به علت عبور رود خانه نازلو از آنجاست، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ص 523)
لغت نامه دهخدا
نامجرب بی تجربه ناشی: برمردم نا آزموده ایمن مباش و آزموده از دست مده... {مقابل آزموده، امتحان نکرده: مخورآب نا آزموده نخست بدیگردهانی کن آن بازجست. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
اسرارآمیز، رازآگین، رازناک، سرآمیز، سری، مرموز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اسرارآمیز، رازآلود، رازناک، مرموز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تمسخرآمیز، طنزآمیز، طیبت آلود، فکاهی، هزل آلود
متضاد: جدی، تراژدی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بینی گرفته، زننده
دیکشنری اردو به فارسی