چیزی که راست نباشد، (ناظم الاطباء)، کژ، کج، کج و معوج، غیرمستقیم، مقابل راست به معنی مستقیم: سطح بر دوگونه است یکی راست و یکی ناراست تا جسم چگونه باشد اگر جسم راست بودسطح راست بود اگر جسم کژ بود سطح کژ باشد، (التفهیم)، ناهموار، ناصاف، که صاف و هموار و راست نیست، ناحق، باطل، دروغ، خطا، غلط، (ناظم الاطباء)، دروغ، (آنندراج)، ناصواب، کذب، مقابل راست به معنی صدق و صواب و صحیح و حق: نگردد خاطر از ناراست خرسند وگر خود گوئی آن را راست مانند، جامی، ، دغل، خائن، دغا، دغلباز، که صادق و صمیمی نیست، نادرست: همی گفت ای دل نادان ناراست نگه کن تا نهیبت از کجا خواست، (ویس و رامین)، به نیک مردان کز چشم بد بپرهیزش براستان که ز ناراستان نگهدارش، سعدی، ، مغشوش، دارای غش و تقلب، (ناظم الاطباء)، ناپسند، (آنندراج)
چیزی که راست نباشد، (ناظم الاطباء)، کژ، کج، کج و معوج، غیرمستقیم، مقابل راست به معنی مستقیم: سطح بر دوگونه است یکی راست و یکی ناراست تا جسم چگونه باشد اگر جسم راست بودسطح راست بود اگر جسم کژ بود سطح کژ باشد، (التفهیم)، ناهموار، ناصاف، که صاف و هموار و راست نیست، ناحق، باطل، دروغ، خطا، غلط، (ناظم الاطباء)، دروغ، (آنندراج)، ناصواب، کذب، مقابل راست به معنی صدق و صواب و صحیح و حق: نگردد خاطر از ناراست خرسند وگر خود گوئی آن را راست مانند، جامی، ، دغل، خائن، دغا، دغلباز، که صادق و صمیمی نیست، نادرست: همی گفت ای دل نادان ناراست نگه کن تا نهیبت از کجا خواست، (ویس و رامین)، به نیک مردان کز چشم بد بپرهیزش براستان که ز ناراستان نگهدارش، سعدی، ، مغشوش، دارای غش و تقلب، (ناظم الاطباء)، ناپسند، (آنندراج)
مکر، حیله، عدم صداقت و راستی، (ناظم الاطباء)، نابکاری، خیانت، نادرستی، دغلی، کژی، تقلب، دغا، دروغ و دروغگوئی: بکژی و ناراستی کم گرای جهان از پی راستی شد بپای، ابوشکور، دو کار است بیداد و ناراستی که در کار مرد آورد کاستی، دقیقی، ز نادانی و هم ز ناراستی ز کژی و کمی و از کاستی، فردوسی، اگر نه از آن بودی که اول عهد بکردم باشما که شما را حرمت دارم والا شما را بدین ناراستی از من رنج رسیدی، (اسکندرنامه نسخۀ خطی)، کزین بیش بر دلفریبی مباش به ناراستی یک رکیبی مباش، نظامی، زنی را که جهل است و ناراستی بلا بر سر خود نه زن خواستی، سعدی، وگر نامور شد به ناراستی دگر راست باور ندارند از او، سعدی، بناراستی در چه بینی بهی که بر غیبتش مرتبت مینهی، سعدی، ، کجی، راست نبودن، اعوجاج، مستقیم نبودن، ناصافی، ناهمواری، تباهی، نابسامانی، بسامان و مرتب نبودن، روبراه نبودن: عجرفه، شکستگی و ناراستی کار، (منتهی الارب)
مکر، حیله، عدم صداقت و راستی، (ناظم الاطباء)، نابکاری، خیانت، نادرستی، دغلی، کژی، تقلب، دغا، دروغ و دروغگوئی: بکژی و ناراستی کم گرای جهان از پی راستی شد بپای، ابوشکور، دو کار است بیداد و ناراستی که در کار مرد آورد کاستی، دقیقی، ز نادانی و هم ز ناراستی ز کژی و کمی و از کاستی، فردوسی، اگر نه از آن بودی که اول عهد بکردم باشما که شما را حرمت دارم والا شما را بدین ناراستی از من رنج رسیدی، (اسکندرنامه نسخۀ خطی)، کزین بیش بر دلفریبی مباش به ناراستی یک رکیبی مباش، نظامی، زنی را که جهل است و ناراستی بلا بر سر خود نه زن خواستی، سعدی، وگر نامور شد به ناراستی دگر راست باور ندارند از او، سعدی، بناراستی در چه بینی بهی که بر غیبتش مرتبت مینهی، سعدی، ، کجی، راست نبودن، اعوجاج، مستقیم نبودن، ناصافی، ناهمواری، تباهی، نابسامانی، بسامان و مرتب نبودن، روبراه نبودن: عجرفه، شکستگی و ناراستی کار، (منتهی الارب)