جدول جو
جدول جو

معنی نادونی - جستجوی لغت در جدول جو

نادونی
نادانی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نادانی
تصویر نادانی
جهل، نادان بودن
فرهنگ فارسی عمید
صحیفۀ یوشع 5: 33، شهری بود بر در مملکت یهودا که سبط دان بر آن دست یافته. (سفر داوران 13: 25 و 16: 31). و گمان برده اند در جنوب شرقی اشقلون واقع بود. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: نادان + ی (حاصل مصدر، اسم معنی،، جهل، ضد دانائی، (حاشیۀ ص 2092 برهان چ معین)، جهل، بی علمی، بی اطلاعی، بی وقوفی، بی شعوری، بی عقلی، بی هوشی، دیوانگی، حماقت، (ناظم الاطباء)، سفاه، (دهار)، خرقه، خرق، طغامه، نعامه، جهالت، رهق، (از منتهی الارب)، نابخردی، بلاهت، نفهمی، ابلهی، کانائی:
ز نادانی آمد گنه کاریم
گمانم که دیوانه پنداریم،
فردوسی،
بیوفائی کنی و نادان سازی تن خویش
نیستی ای بت یکباره بدین نادانی،
منوچهری،
کسی ننگ دارد ز آموختن
که از ننگ نادانی آگاه نیست،
امام الدین رافعی،
کوری تو کنون به وقت نادانی
آموختنت کند به حق بینا،
ناصرخسرو،
به نزد چون توبی جنسی چه دانائی چه نادانی
به دست چون تو نامردی چه نرم آهن چه روهینا،
سنائی،
تو به نادانی بچگان را به باد دادی، (کلیله و دمنه)، غایت نادانی است طلب منفعت خویش، (کلیله و دمنه)،
چو دیدم کاین دبستان راست کلی علم نادانی
هر آنچم حفظ جز وی بود شستم ز آب نسیانش،
خاقانی،
ندانم سپرساز خاقانیا
که نادانی اکسیر دانستن است،
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 582)،
به نادانی در افتادم در این دام
به دانائی برون آیم سرانجام،
نظامی،
به نادانی خری بردم برین بام
به دانائی فرود آرم سرانجام،
نظامی،
علم اگر قالبی است گر جانی است
هر چه دانی تو به ز نادانی است،
اوحدی،
به نادانی ار بندگان سرکشند
خداوندگاران قلم درکشند،
سعدی،
چو کردی با کلوخ انداز پیکار
سر خود را به نادانی شکستی،
سعدی،
نیکنامی خواهی ایدل با بدان صحبت مدار
خودپسندی جان من برهان نادانی بود،
حافظ،
تجاهل، خود رابه نادانی زدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از انامونی
تصویر انامونی
یونانی تازی شده آردم زریون از گیاهان شقایق
فرهنگ لغت هوشیار
عدم معرفت بی اطلاعی جهل: نیکنامی خواهی ای دل، بابدان صحبت مدار خودپسندی جان من، برهان نادانی بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جادویی
تصویر جادویی
سحر ساحری جادوگری، عجیب شگفت آور (جادوییها شگفتیها عجایب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
جهل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دادوری
تصویر دادوری
قضاوت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زادوری
تصویر زادوری
تولید مثل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قانونی
تصویر قانونی
آسایی
فرهنگ واژه فارسی سره
ابلهی، بلاهت، بی خبری، بی خردی، بی دانشی، بی عقلی، جهل، حماقت، حمق، سفاهت، کانایی، کم عقلی، کودنی، ناآگاهی
متضاد: دانایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
الجهل
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
Ignorance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
ignorance
دیکشنری فارسی به فرانسوی
جاهل، نادان
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
cehalet
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
ignoranza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
ignorância
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
ignorancia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
ignorancja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
невежество
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
неуцтво
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
onwetendheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
Unwissenheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
अज्ञानता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
অজ্ঞতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
جہالت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
ความไม่รู้
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
kebodohan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
בּוּרוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
無知
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
无知
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
ujinga
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
무지
دیکشنری فارسی به کره ای