معنی نادلیر در لغت نامه دهخدا

جبان. ترسو. مقابل دلیر. رجوع به دلیر شود:، دلاور شد آن مردم نادلیر، گوزن اندرآمد به بالین شیر.، فردوسی.، ولیکن به شمشیر یازم به شیر، بدان تا نخواند کسم نادلیر.، فردوسی.، همه ره زنانند چون گرگ و شیر، به خوان نادلیرند و بر خون دلیر.، نظامی

معنی نادلیر در فرهنگ لغت هوشیار

ترسو بی جرات: دلاور شد آن مردم نا دلیر گوزن اندر آمد ببالین شیر. (شا) مقابل دلیر

معنی نادلیر - جستجوی لغت در جدول جو

نادلیر

لغت نامه دهخدا

نادلیر

فرهنگ لغت هوشیار

نادعلی

(پسرانه)

علی را بخوان، نام دعایی است

فرهنگ نامهای ایرانی

نازدلبر

(دخترانه)

معشوق زیبا و جذاب، نام دختری در منظومه ویس و رامین

فرهنگ نامهای ایرانی

بادلیس

(پسرانه)

کنایهاز همیشه مست، نام شهری درکردستان (نگارش کردی: بادهلس)

فرهنگ نامهای ایرانی

ناداری

فقر، تهی دستی

فرهنگ فارسی عمید

بادگیر

مجرای باد در دیوار یا بام خانه، راهی که برای جریان هوا در سقف یا میان دیوار اتاق درست کنند، بادخن، بادغر، حلقۀ فلزی مشبک روی سماور یا سر قلیان، خانه یا زمینی که در معرض وزش باد باشد

فرهنگ فارسی عمید

بادلیج

نوعی توپ که با گلوله و باروت پر کنند

فرهنگ فارسی عمید

دادگیر

آنکه داد مظلوم از ظالم بستاند، داد گیرنده، انتقام گیرنده

فرهنگ فارسی عمید

ناگزیر

آنچه یا آنکه وجود آن ضروری یا چاره ناپذیر است، موقعیتی که خروج از آن میسر نیست یا تنها یک راه در پیش رو وجود دارد، ناگزر، خوٰاه ناخوٰاه، چار و ناچار، خوٰاه و ناخوٰاه، ناکام و کام، کام ناکام، خوٰاهی نخوٰاهی، به ضرورت، ناچار، لامحاله، لابد، به ناچار، لاجرم، ناگزرد، لاعلاج، ناگزران

آنچه یا آنکه وجود آن ضروری یا چاره ناپذیر است، موقعیتی که خروج از آن میسر نیست یا تنها یک راه در پیش رو وجود دارد، ناگُزِر، خوٰاه ناخوٰاه، چار و ناچار، خوٰاه و ناخوٰاه، ناکام و کام، کام ناکام، خوٰاهی نَخوٰاهی، بِه ضَرورَت، ناچار، لامَحالِه، لابُد، بِه ناچار، لاجَرَم، ناگُزَرد، لاعَلاج، ناگُزِران

فرهنگ فارسی عمید

نادلپذیر

آنچه که خوشایند نباشد نادلنشین نامطبوع: بدو گفت شاه: ای زن آرام گیر چه گویی سخنهای نا دلپذیرک... (شا) مقابل دلپذیر

فرهنگ لغت هوشیار

یادگیر

تعلیم گیرنده، یاد گیرنده، آموزنده

فرهنگ لغت هوشیار

ناقلین

جمع ناقل، سروا گویان تر زبانان جابه جا کنندگان جمع ناقل. درحالت نصبی وجری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)

فرهنگ لغت هوشیار

ناتدبیر

بی فکر و بیچاره

فرهنگ لغت هوشیار

ناگزیر

ناچار، لاعلاج، لابد، بیچاره

فرهنگ لغت هوشیار

نادویس

چین خوردگیهای زمین که بشکل ناو است

فرهنگ لغت هوشیار

ناداری

تهیدستی فقر، پریشان حالی بی نوایی

فرهنگ لغت هوشیار

مادلین

نوعی شیرینی. طرز تهیه 100- گرم قند و 10 گرم آرد و 3 عدد تخم مرغ و یک قاشق آب بهار نارنج با 100 گرم کره خمیر روانی ترتیب دهند و قالب مخصوص مادلن را چرب کرده از مواد فوق پرکنند و بپزند

فرهنگ لغت هوشیار