جدول جو
جدول جو

معنی ناخوشبو - جستجوی لغت در جدول جو

ناخوشبو
(خوَشْ / خُشْ)
ناخوشبوی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناخوشی
تصویر ناخوشی
بیماری، مرض، بدحالی
فرهنگ فارسی عمید
(خوَشْ / خُشْ)
بدبوی. کریه. عفن. گندیده. که بوی خوشی ندارد. که خوشبوی نیست. مقابل خوشبوی: و بباید دانست که ریم سپید هموار که ناخوشبوی نباشد دلیل آن باشد که طبیعت قوی است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(خوَ / خُ)
غمگین بودن. (فرهنگ نظام). غمگینی. ناشادمانی، سختی. خشم. رنج. (ناظم الاطباء). مقابل خوشی. ابتلاء. گرفتاری. مصیبت. ناراحتی:
یار مساعد بگه ناخوشی
دامکشی کرد نه دامن کشی.
نظامی.
آن را که به طبع درکشی نیست
پروای خوشی و ناخوشی نیست.
نظامی.
که تا چند از این جاه و گردنکشی
خوشی را بود در قفا ناخوشی.
سعدی.
گر از ناخوشی کرد بر من خروش
مرا ناخوش از وی خوش آمد بگوش.
سعدی.
، ناپسندی. آزردگی. ناخوش آیندی. کراهت. (ناظم الاطباء). راضی نبودن. (فرهنگ نظام). به ناخوشی. به نارضامندی. به اکراه. نه از روی رغبت، مرض. بیماری. (آنندراج). ناتندرستی. (ناظم الاطباء). مریضی. بیمار بودن. رنجوری. دردمندی. علیلی. بیماری. نالانی. ناچاقی. سقم. علت. رنج. درد. مرض. داء. آزار. گزند، ناخوبی. بدی. زشتی. ناموافقی. ناملایمی. ناسازگاری:
کسی را که اندیشه ناخوش بود
بدان ناخوشی رای او کش بود.
فردوسی.
نیرزد وجودی بدین ناخوشی
که جورش پسندی و بارش کشی.
سعدی.
شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت
با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت.
وحشی.
، تلخی. بدطعمی. بدمزگی. ناخوش گواری:
ناخوشی و سیوگی و گندیدگی و ترشی مکروه. (التفهیم).
جیحون خوش است و بامزه و دریا
از ناخوشی و زهر چو طاعون است.
ناصرخسرو.
و از عفونت هوا و ناخوشی آب هیچکس جز مردم آن ولایت به تابستان آنجا نتواند بودن. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 149) ، فتنه. فساد. تباهی. (ناظم الاطباء) ، نقار. نادوستی. عدم صمیمیت. کدورت. دشمنی. رنجیدگی. عداوت: امیرنصر قاصدان فرستاد به طلب آن مال و وی نفرستاد، میان ایشان بدین سبب ناخوشی پدید آمد. (تاریخ بخارا). میان من و یحیی بجز ناخوشی نیست. (تاریخ بخارا).
ای صبا خواجه را ز بنده بگو
که در مدح می توانم سفت،
ور به زشتی و ناخوشی افتد
هجو هم نیک میتوانم گفت.
وحشی.
، مرض. بیماری. (آنندراج). مرض ساری مثل وبا و طاعون و جز آن. (ناظم الاطباء). مرض عام. وبا. طاعون.
- سال ناخوشی،سال وبائی.
، در تداول، کوفت. سیفلیس. بیماریهای آمیزشی
لغت نامه دهخدا
(خَوشْ / خُشْ دِ)
غمین. پدرام. پژمان. نژند. که دلش خوش نیست. ناشادمان. ناشاد. مقابل خوشدل، ناخرسند. ناراضی
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ نُ)
ناخوشنود. ناراضی:
پدرکز پسر هیچ ناخوشند است
بدان کان پسر تخم و بار بد است.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
ناراضی و بی قناعت. (ناظم الاطباء). ناخرسند. رجوع به خشنود شود: اعضال، ناخشنود داشتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
بدی، ناخوشی، (ناظم الاطباء)، زشتی، تباهی، خوب نبودن، مقابل خوبی، رجوع به خوبی شود:
به بخت تو آرام گیرد جهان
شود جنگ و ناخوبی اندرنهان،
فردوسی،
زمانه به شمشیر او راست گشت
غم و رنج و ناخوبی اندرگذشت،
فردوسی،
بیندیش و این کار را بازجوی
نباید که ناخوبی آید به روی،
فردوسی،
و حمل و سرطان و میزان و جدی دلیلند بر تباهی کار زنان و ناخوبی فعل ایشان، (التفهیم)،
چنان به زشتیش اندرسرشته ناخوبی
که هر که دید بر او کرد لعنت بسیار،
سوزنی،
در آن روضۀ خوب کن جای ما
ببر نقش ناخوبی ازرای ما،
نظامی،
کسی بدیدۀ انکار اگر نگاه کند
نشان صورت یوسف دهد به ناخوبی،
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناخوشدل
تصویر ناخوشدل
غمگین ناشادمانی، ناراضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخوبی
تصویر ناخوبی
خوب نبودن، بدی: (و ناخوبی موقع آن سعی در مروت و دیانت بر من پوشیده نبود، {زشتی. یاناخوبیها. فواحش
فرهنگ لغت هوشیار
شاد نبودن غمگینی، بیماری مریضی، ناخوبی ناپسندی بدی، ناگواری منغص بودن، ناخوشایندی تلخی، بد طعمی بدمزگی، درشتی خشونتناموافقی، کدورت نقار: (امیرنصرقاصدان فرستاد بطلب آن مال و وی (امیراسماعیل) نفرستاد میان ایشان بدین سبب ناخوشی پدید آمد)، ابتلا گرفتاری: یار مساعد بگه ناخوشی دامکشی کرد نه دامن کشی. (نظامی)، کوفت سیفلیس. یا سال ناخوشی. سال وبایی. یا خود را به ناخوشی زدن، خود را مریض وانمود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخوشی
تصویر ناخوشی
غمگینی، اندوه، بیماری، مرض، ناپسندی، زشتی، ناگواری، خشونت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناخوشنود
تصویر ناخوشنود
مستاءً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ناخوشنود
تصویر ناخوشنود
Dissatisfied
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناخوشنود
تصویر ناخوشنود
insatisfait
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ناخوشنود
تصویر ناخوشنود
незадоволений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناخوشنود
تصویر ناخوشنود
ناخوشنود
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ناخوشنود
تصویر ناخوشنود
insatisfeito
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناخوشنود
تصویر ناخوشنود
insatisfecho
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناخوشنود
تصویر ناخوشنود
niezadowolony
دیکشنری فارسی به لهستانی
ناخوشنود، ناراضی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از ناخوشنود
تصویر ناخوشنود
tidak puas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ناخوشنود
تصویر ناخوشنود
ไม่พอใจ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ناخوشنود
تصویر ناخوشنود
ontevreden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ناخوشنود
تصویر ناخوشنود
לא מרוצה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ناخوشنود
تصویر ناخوشنود
不満な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ناخوشنود
تصویر ناخوشنود
不满意的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ناخوشنود
تصویر ناخوشنود
недовольный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناخوشنود
تصویر ناخوشنود
불만족스러운
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ناخوشنود
تصویر ناخوشنود
memnun olmayan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ناخوشنود
تصویر ناخوشنود
অস্বস্তিকর
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ناخوشنود
تصویر ناخوشنود
असंतुष्ट
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ناخوشنود
تصویر ناخوشنود
insoddisfatto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ناخوشنود
تصویر ناخوشنود
unzufrieden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ناخوشنود
تصویر ناخوشنود
kuridhika
دیکشنری فارسی به سواحیلی