جدول جو
جدول جو

معنی ناخلفی - جستجوی لغت در جدول جو

ناخلفی
بدرفتاری فرزند بی ادبی فرزند نااهلی: اگرخون پدر باز نطلبیم قلم ناخلفی برما کشند)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناخوشی
تصویر ناخوشی
بیماری، مرض، بدحالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناخلف
تصویر ناخلف
نااهل، کنایه از فرزندی که از روش نیکوی پدر منحرف شود، فرزند ناصالح
فرهنگ فارسی عمید
(خِ)
منسوب است به ناخل. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
عمر بن محمدالناخلی الصوفی، مکنی به ابوالقاسم. از مردم بغداد بود و در دمشق سکونت گزید. وی از ابوالحسن المالکی و جز وی حدیث کند و ابونصر عبدالوهاب بن عبدالله المزنی الدمشقی از او روایت دارد. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ)
کودک بدرفتار و بی ادب. نااهل. نالایق. (آنندراج). شریر. بدذات. (ناظم الاطباء). فرزند غیرصالح. فرزند بد:
بنگر چه ناخلف پسری کز وجودتو
دارالخلافۀ پدر است ایرمان سرا.
خاقانی.
و مقاصد و اغراض وزرای وزرسگال آن است که چهار بالش مملکت به فرزند ناخلف شاه دهند. (سندبادنامه ص 161). همان مقامات پیش آید که آن روزگار را از پسر ناخلف. (سندبادنامه ص 113).
انسان عین گشت چو فرزند ناخلف
بودنش رنج خاطر و نابودنش بلا.
کمال الدین اسماعیل.
آخر آدم زاده ای، ای ناخلف
چند پنداری تو پستی را شرف.
مولوی.
دریغش مخور بر هلاک و تلف
که پیش از پدر مرده به ناخلف.
سعدی.
چند بنازپرورم مهر بتان سنگدل
یاد پدر نمیکنند این پسران ناخلف.
حافظ.
پدرم روضۀ رضوان بدو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگر من بجوی نفروشم.
حافظ.
همه کس ناخلف پسر دارد
من بیچاره ناخلف پدرم.
؟
پسر که ناخلف افتد پدر زند چوبش
پدر چو ناخلف افتد پسر چکار کند.
؟
، فرومایۀ بدنژاد و بدسرشت. بدکار. بدعمل. ناکس. (ناظم الاطباء) :
چون رسید او پیشتر نزدیک صف
بانگ برزد شیرهان ای ناخلف.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناخرمی
تصویر ناخرمی
ناشاد بودن غمگینی، نادلپسندی نامطبوعی مقابل خرمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخالگی
تصویر نخالگی
نخاله بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناصوفی
تصویر ناصوفی
صوفیی که برخلاف عادت و مرام صوفیان رفتار کند، بدرفتاربدکردار: (ازخوارق عادت آنکه وقتی که (المه) ناصوفی ازین آستان روی گردانید و باجاق عثمان لو رفت وبعد از مدتی نادم شده معاودت نمود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکافی
تصویر ناکافی
نابسنده، مقابل کافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخالصی
تصویر ناخالصی
اویژگی ناویژگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناصافی
تصویر ناصافی
کدری مصفانبودن، چرکینی ناپاکی، ناهمواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابلدی
تصویر نابلدی
راه نشناختن، عدم مهارت ناشیگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخوبی
تصویر ناخوبی
خوب نبودن، بدی: (و ناخوبی موقع آن سعی در مروت و دیانت بر من پوشیده نبود، {زشتی. یاناخوبیها. فواحش
فرهنگ لغت هوشیار
شاد نبودن غمگینی، بیماری مریضی، ناخوبی ناپسندی بدی، ناگواری منغص بودن، ناخوشایندی تلخی، بد طعمی بدمزگی، درشتی خشونتناموافقی، کدورت نقار: (امیرنصرقاصدان فرستاد بطلب آن مال و وی (امیراسماعیل) نفرستاد میان ایشان بدین سبب ناخوشی پدید آمد)، ابتلا گرفتاری: یار مساعد بگه ناخوشی دامکشی کرد نه دامن کشی. (نظامی)، کوفت سیفلیس. یا سال ناخوشی. سال وبایی. یا خود را به ناخوشی زدن، خود را مریض وانمود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخلف
تصویر ناخلف
نا اهل، نالایق، بدرفتار و بی ادب، فرزند ناصالح
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه ازدکان (بقالی عطاری وغیره) چیزی بر دارد و بخورد بدون آنکه وجهش را بپردازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخلف
تصویر ناخلف
((خَ لَ))
ناصالح، بدرفتار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناخوشی
تصویر ناخوشی
غمگینی، اندوه، بیماری، مرض، ناپسندی، زشتی، ناگواری، خشونت
فرهنگ فارسی معین
بداخلاق، بدرفتار، بدسرشت، بدنهاد، بی ادب، فاسد، نااهل، ناباب
متضاد: اهل، خلف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ناخالصی
تصویر ناخالصی
Impureness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناکافی
تصویر ناکافی
Incompetent, Insufficient, Scanty
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناخالصی
تصویر ناخالصی
нечистота
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناخالصی
تصویر ناخالصی
onzuiverheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ناکافی
تصویر ناکافی
incompetent, onvoldoende, schaars
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ناخالصی
تصویر ناخالصی
нечистота
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناکافی
تصویر ناکافی
нездатний , недостатній
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناخالصی
تصویر ناخالصی
impureza
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناکافی
تصویر ناکافی
неквалифицированный , недостаточный , скудный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناکافی
تصویر ناکافی
niekompetentny, niewystarczający
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناخالصی
تصویر ناخالصی
nieczystość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناکافی
تصویر ناکافی
incompetente, insuficiente, escaso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناخالصی
تصویر ناخالصی
impureza
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناکافی
تصویر ناکافی
incompetente, insuficiente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناکافی
تصویر ناکافی
inkompetent, unzureichend, dürftig
دیکشنری فارسی به آلمانی