- ناخشنود
ناراضی، برای مثال آنکه بسیار یافت ناخشنود / وان که اندک ربود ناخرسند (مسعودسعد - ۴۸۴)
معنی ناخشنود - جستجوی لغت در جدول جو
- ناخشنود (خُ)
ناراضی. (ناظم الاطباء). ناخرسند. آنکه خشنود و راضی نیست:
همی روی و من از رفتن تو ناخشنود
نگر بروی منا تامرا کنی بدرود.
فرخی.
مرو که گر بروی باز جان من برود
من از تو ناخشنود و خدای ناخشنود.
فرخی.
دارا زعر بود و ظالم و وزیر او بد سیرت و بد رای و همه لشکر و رعیت از وی نفور و ناخشنود. (فارسنامۀ ابن بلخی).
آنکه بسیار یافت ناخشنود
و آنکه اندک ربود ناخرسند.
مسعودسعد.
چون از مردم شهر ناخشنود بودو از همدان بخواست رفتن در پایان کوه اروند طلسمی کرد که مردمانش همه مخالف یکدیگر باشند. (مجمل التواریخ).
چو دست از پای ناخشنود باشد
بجرم پای سر مأخوذ باشد.
نظامی.
کای ز داغ تو باغ ناخشنود
نیست اینجا نقیب باغ چه سود.
نظامی.
سرای شاه از او پر دود میبود
بدو پیوسته ناخشنود می بود.
نظامی.
خلق از تو برنجند و خدا ناخشنود
لعنت بتو می بارد و بر گبر و جهود.
سعدی.
غیر این نکته که حافظ ز تو ناخشنود است
در سراپای وجودت هنری نیست که نیست.
حافظ
همی روی و من از رفتن تو ناخشنود
نگر بروی منا تامرا کنی بدرود.
فرخی.
مرو که گر بروی باز جان من برود
من از تو ناخشنود و خدای ناخشنود.
فرخی.
دارا زعر بود و ظالم و وزیر او بد سیرت و بد رای و همه لشکر و رعیت از وی نفور و ناخشنود. (فارسنامۀ ابن بلخی).
آنکه بسیار یافت ناخشنود
و آنکه اندک ربود ناخرسند.
مسعودسعد.
چون از مردم شهر ناخشنود بودو از همدان بخواست رفتن در پایان کوه اروند طلسمی کرد که مردمانش همه مخالف یکدیگر باشند. (مجمل التواریخ).
چو دست از پای ناخشنود باشد
بجرم پای سر مأخوذ باشد.
نظامی.
کای ز داغ تو باغ ناخشنود
نیست اینجا نقیب باغ چه سود.
نظامی.
سرای شاه از او پر دود میبود
بدو پیوسته ناخشنود می بود.
نظامی.
خلق از تو برنجند و خدا ناخشنود
لعنت بتو می بارد و بر گبر و جهود.
سعدی.
غیر این نکته که حافظ ز تو ناخشنود است
در سراپای وجودت هنری نیست که نیست.
حافظ
- ناخشنود
ناراضی ناراضی و بی قناعت
- ناخشنود
اندوهگین، ناخرسند، ناخوشدل، ناراضی، نامراد
متضاد: خشنود
متضاد: خشنود
- ناخشنود
تعيسٌ
- ناخشنود
Discontented, Unsatisfied
- ناخشنود
mécontent, insatisfait
- ناخشنود
tidak puas
- ناخشنود
ناخوش
- ناخشنود
ไม่พอใจ , ไม่พอใจ
- ناخشنود
不满的 , 不满意的
- ناخشنود
לא מרוצה , לא מרוצה
- ناخشنود
不満な
- ناخشنود
kutoridhika, asiye kuridhika
- ناخشنود
불만족스러운 , 불만족한
- ناخشنود
hoşnutsuz, tatmin olmamış
- ناخشنود
অসন্তুষ্ট , অপ্রসন্ন
- ناخشنود
असंतुष्ट , असंतुष्ट
- ناخشنود
scontento, insoddisfatto
- ناخشنود
unzufrieden
- ناخشنود
ontevreden
- ناخشنود
незадоволений , незадоволений
- ناخشنود
недовольный , неудовлетворённый
- ناخشنود
niezadowolony
- ناخشنود
descontento, insatisfecho
- ناخشنود
descontentado, insatisfeito
