جدول جو
جدول جو

معنی ناخراشیدنی - جستجوی لغت در جدول جو

ناخراشیدنی
(خَ دَ)
که قابل خراشیدن نباشد. مقابل خراشیدنی. رجوع به خراشیدنی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کُ)
نخراشیدن. مقابل خراشیدن
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا دَ)
که نمی خوابد. که خوابیدنی نیست. که آرامش و سکون نمی پذیرد، که تمام شدنی نیست
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ)
که سرائیدنی نیست. که ازدر سرائیدن نیست. رجوع به سرائیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(گِ دَ)
مقابل گراییدنی
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ)
مقابل هراسیدنی. رجوع به هراسیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دِ)
ناخار. ناتراشیده. ناهموار. ناملایم. مرادف ناتراشیده. رجوع به ناتراشیده و خراشیده شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
که خائیدنی نیست. که قابل خائیدن نیست. مقابل خائیدنی. رجوع به خائیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ناآرامیدنی. نارمیدنی. نیارامیدنی. نیارمیدنی. که ازدر آرامیدن نیست. که جای آرام و آرامش و استراحت نیست. رجوع به آرامیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ)
چیزی که استعداد خراشیدن دارد. آنچه خراش برمیدارد. آنچه خراش قبول می کند
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ)
غیرقابل خریداری. که قابل خریدن نیست. مقابل خریدنی. رجوع به خریدنی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناخراشیده
تصویر ناخراشیده
ناهموار، ناملایم، ناتراشیده
فرهنگ لغت هوشیار