جدول جو
جدول جو

معنی ناخدمتی - جستجوی لغت در جدول جو

ناخدمتی
(خِ مَ)
بدخدمتی. کوتاهی. قصور
لغت نامه دهخدا
ناخدمتی
بدخدمتی کوتاهی در خدمت قصور
تصویری از ناخدمتی
تصویر ناخدمتی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ خِ مَ)
عمل بدخدمت. مقابل نیکوخدمتی. (یادداشت مؤلف). بدبندگی. تقصیر. قصور: اما قضای حق برادرش اقچه که بهیچوقت ازو بادرۀ بدخدمتی صادر نشده است جان او ببخشیدم. (جهانگشای جوینی). با تقصیر و بدخدمتی که صادر شد از اهالی آن خشم گرفت. (ترجمه محاسن اصفهان ص 82)
لغت نامه دهخدا
(حُ مَ)
در تداول، بی حرمتی. پاس حرمت دیگران نداشتن. بی ادبی. جسارت. توهین. احترام دیگران را رعایت نکردن
لغت نامه دهخدا
(خُ)
عمل ناخدا. ملاحت. ملاحی. کشتی بانی، جور. جفا:
مکن با یار یکدل بیوفائی
که کس با کس نکرد این ناخدائی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خِ مَ)
خادم. نوکر. چاکر. (یادداشت بخط مؤلف) :
اندر این کعبه که از ایوان کسری برتر است
آنچنان بادا که هم در دولت جاوید شاه
اختران را خدمتی بینند و مه را پیش رو
چرخ را سیمین کمر، خورشید را زرین کلاه.
سیدحسن غزنوی.
، پیشکش. تحفه. نذرانه. (از برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات). تقدیمی. هدیه. (یادداشت بخط مؤلف) :
خدمتی جان بر تو آوردم
بجز این خدمت دگر داری.
اثیر اخسیکتی.
کتاب تهافت کلاه سرخسی
که همراه شد با تو از بنده خانه
یکی خدمتی بود و دیگر امانت
بر آن جمله دادی قرار شبانه
سخن نیست در خدمتی حاش ﷲ
که دارم از آن منت بی کرانه.
انوری.
مشکن اگر جان کشم پیشکشت خدمتی
شیر شکاری بسی آهوی لاغر شکست.
انوری.
و از هر جنس خدمتی ها در پیش روان کرد. (تاریخ جهانگشای جوینی). اعیان و امرای اتابکی و ارکان شهر یکبارگی با اصناف خدمتیان و نثارها به بارگاه سلطان حاضر آمدند. (تاریخ جهانگشای جوینی). براق حاجب چون آوازۀ سلطان بشنید خدمتیهای بسیار بخدمت او فرستاد و تمهید عذر کرد. (تاریخ جهانگشای جوینی) ، رشوت. رشوه. اتاوه. پاره. زر و سیم. مالی که بکسی دهند تا باطلی را حق و حقی را باطل کند. در تداول عامه، حق پرچین. حق و حساب: و بعضی بسبب بدادائی متصرفان و بعضی بجهت آنکه بوکاولان خدمتی می گرفتند و اهمال می نمودند. (تاریخ غازانی ص 301). و هر یک از خواتین و شهزادگان و امرا ایلچیان می ستدند و خدمتیهای میان تهی قبول کرده، بولایت می رفتند. (تاریخ غازانی ص 317). شحنه و بیتکچیان ولایت را خدمتی دادن تا مانع نشوند و اگر نیز نمی ستدند دفع میسر نمی شد. (تاریخ غازانی ص 319)
لغت نامه دهخدا
(رَ فَ دَ)
در تداول، حق خدمت بجا نیاوردن. بدخدمتی کردن. کوتاهی کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناحرمتی
تصویر ناحرمتی
بی ادبی بی ادبی بی حرمتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخرمی
تصویر ناخرمی
ناشاد بودن غمگینی، نادلپسندی نامطبوعی مقابل خرمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدمتی
تصویر خدمتی
پیشکش پیشکش هدیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخدمتی کردن
تصویر ناخدمتی کردن
حق خدمت را ادا نکردن کوتاهی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
کشتیبانی، ملاحی، ملوانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بیداری کشیدن، خواب زدگی
فرهنگ گویش مازندرانی