جدول جو
جدول جو

معنی ناخدائی - جستجوی لغت در جدول جو

ناخدائی
(خُ)
عمل ناخدا. ملاحت. ملاحی. کشتی بانی، جور. جفا:
مکن با یار یکدل بیوفائی
که کس با کس نکرد این ناخدائی.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نادانی
تصویر نادانی
جهل، نادان بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناداری
تصویر ناداری
فقر، تهی دستی
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
روا نبودن. جایز نبودن. حرمت. عدم جواز. غیرمجاز بودن، ظلم. ستم. بیداد، کساد. (محمود بن عمر) (تاج المصادر بیهقی). بی رونقی. نارواجی. زیف. تزیف. کاسد شدن. مقابل رائج بودن: و طاهر دبیر چون مترددی بود از ناروائی کار و خجلت سوی او راه یافته و چنان شد که بدیوان کم آمدی. (تاریخ بیهقی ص 141). همیشه بازار علم و ادب و فضل و هنر در ساحت دولت او رونق پذیر و روا گرداناد و از کساد و ناروائی محفوظ و مصون داراد. (تاریخ قم ص 10) ، روا نشدن. برآورده نشدن
لغت نامه دهخدا
(نانْ)
نانوایی. رجوع به نانوایی شود
لغت نامه دهخدا
نانوائی، خبازی، نان پختن، نان فروشی، (ناظم الاطباء)،
دکان نانبائی، دکان نان ساختن و فروختن، جای نان فروشی
لغت نامه دهخدا
نان داشتن، فقیر و محتاج نبودن، داشتن استطاعت و تمکن مادی، ناندار بودن، رجوع به ناندار شود
لغت نامه دهخدا
ناوخدائی، عمل ناودار، رجوع به ناودار شود
لغت نامه دهخدا
آوازه، شهرت، (ناظم الاطباء)، صیت، نام آوری، نامبرداری، ناموری، نامدار بودن، صاحب جاهی، والامقامی، سروری:
در این بند و زندان به کار و به دانش
بیلفغد باید همی نامداری،
ناصرخسرو،
بی نام بسی گشت از او و بی نان
اندر طلب نان و نامداری،
ناصرخسرو،
کمال نامداری بین و عزت
که نامش را بدین حد است حرمت،
وحشی،
، پهلوانی، دلیری:
بدان نامداری که هیتال بود
جهانی پر از تیغ وکوپال بود،
فردوسی،
، اهمیت، مهمی، باارزشی، ارجمندی: و محال بودی ولایتی بدان نامداری به دست آمده آسان فروگذاشت، (تاریخ بیهقی)، اگر شایسته شغلی بدان نامداری نبودی، نفرمودی، (تاریخ بیهقی)، رجوع به نامدار شود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
ناخدایی. عمل ناوخدا. رجوع به ناخدایی شود
لغت نامه دهخدا
هر چیزی که پس از مدتی چیز نخوردن و روزه گرفتن خورند، (ناظم الاطباء)، صبحانه، ناهارشکن، ناشتاشکن، زیرقلیانی، سلفه، طعام مختصری که صبح با چای یا قهوۀ رقیق خورند،
روزه داری، گرسنگی، ناهاری، (ناظم الاطباء)، ناشتا بودن، رجوع به ناشتا شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُ)
عدم امکان. عدم وجود. (ناظم الاطباء). رجوع به ناشو و ناشوا شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
زرنگی. شیطنت. بدجنسی. حقه بازی. گربزی. زیرکی. رندی. عمل و صفت ناقلا
لغت نامه دهخدا
(رَ)
بی عقلی. (ناظم الاطباء).
- نارسائی عقل، کم عقلی. عدم کفایت و بلوغ عقلی.
، بی قابلیتی. ناشایستگی. عدم لیاقت. عدم اهلیت. (ناظم الاطباء) ، رسا نبودن. کوتاهی. نارسا بودن.
- نارسائی فکر، کوته فکری.
، بدخلقی. بی ادبی. گستاخی. (ناظم الاطباء). مقابل رسائی. رجوع به رسائی و نارسا شود
لغت نامه دهخدا
(خِ مَ)
بدخدمتی. کوتاهی. قصور
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
صعوبت. دشواری، عسرت. خشونت. زمختی. درشتی
لغت نامه دهخدا
(پَ)
ناپزا بودن. دیرپز بودن. مقابل پزائی
لغت نامه دهخدا
(جَدْ دا)
ابوالحسین سلامه بن سلیمان بن ایوب بن هارون سلمی باجدائی، منسوب به باجدا از قرای بغداد است. وی از ابویعلی موصلی و علی بن عبدالحمید غضایری و ابوعروبۀ حرانی روایت دارد و ابوالحسن بن رزقویه از وی روایت کند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ماندائی
تصویر ماندائی
پیرو فرقه ماندایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخداه
تصویر ناخداه
پارسی تازی گشته ناخدا خداوند ناو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناداری
تصویر ناداری
تهیدستی فقر، پریشان حالی بی نوایی
فرهنگ لغت هوشیار
عدم معرفت بی اطلاعی جهل: نیکنامی خواهی ای دل، بابدان صحبت مدار خودپسندی جان من، برهان نادانی بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخواری
تصویر ناخواری
درشتی خشونت، اشکال صعوبت، آشفتگی (زلف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارسائی
تصویر نارسائی
بی عقلی، عدم کفایت و بلوغ عقلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخدمتی
تصویر ناخدمتی
بدخدمتی کوتاهی در خدمت قصور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوداری
تصویر ناوداری
عمل وشغل ناودارناخدایی کشتیبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوخدایی
تصویر ناوخدایی
عمل وشغل ناوخداملاحی کشتیبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
جهل
فرهنگ واژه فارسی سره
کشتیبانی، ملاحی، ملوانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
Ignorance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
ignorância
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
ignorancia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
ignorancja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
невежество
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نادانی
تصویر نادانی
неуцтво
دیکشنری فارسی به اوکراینی