جدول جو
جدول جو

معنی ناحمولی - جستجوی لغت در جدول جو

ناحمولی
(حَ)
بی تحملی. بی صبری. ناشکیبائی:
ناحمولی انبیا را ز امردان
ورنه حمالست بد را حملشان.
مولوی.
طبع را گشتند اندرحمل بد
ناحمولی گر کنند از حق بود.
مولوی
لغت نامه دهخدا
ناحمولی
عدم تحمل ناشکیبایی: طبع را کشتند اندر حمل بد ناحمولی گر کنند از حق بود. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناموری
تصویر ناموری
دارای نام بودن، نیک نامی، شهرت
فرهنگ فارسی عمید
(حَ)
ناشکیبا. بی تحمل. بیقرار. نابردبار
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
قریه ای از ناحیۀ کوک واقع در قضاء اندرین تابع لواء مرعش بولایت حلب. و بجواراین قریه بیشه ای است بطول نیم ساعت و عرض ربعساعت
لغت نامه دهخدا
منسوب به ناموس، نام نیک و نیکنامی، (از ناظم الاطباء)،
- بی ناموسی، رسوائی، بدنامی، (از ناظم الاطباء)، فضیحت، پاس ناموس دیگران نداشتن، به ناموس و حرم دیگران تجاوز کردن، بی عفتی، بی عفافی، بدچشمی، ناپاکی،
، امر ناموسی، کار حیثیتی و شرفی، پردگیان، نازنینان:
کجا پای دارند با روسیان
چنین نازنینان و ناموسیان،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نامْ وَ)
اشتهار. آوازه. شهرت داشتن. معروف و مشهور بودن، نیکنامی. آبرو. عزت. (ناظم الاطباء). سرافرازی
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
حول. کژچشمی. دوبینی. لوچی:
گر کسی گوید که همتای تو دیدم سیدی
هم ترا دیده بود و آن دیده دارد احولی.
زوزنی، رواج و رونق دوباره بخشیدن. تقویت کردن: بر آن جمله که در احیاء سوابق معدلت امیر عادل ناصرالدین... سعی نمود تا آن را به لواحق خویش بیاراست. (کلیله و دمنه) ، یافتن زمین را فراخ نعمت و بسیارنبات: احیینا الأرض، یافتیم زمین را فراخ نعمت بسیارنبات، در فراخی نعمت شدن. زیستن در فراخی نعمت: احیت القوم، زیستند مواشی قوم و نیکوحال شدندو گشتند در فراخی عیش و نعمت. احیت الناقه، زیست بچۀ ناقه. (منتهی الارب) ، در باران شدن، شب زنده داری کردن. شب را بیدار گذاشتن. شب زنده داری.
- شبهای احیاء. رجوع به ترکیبات شب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناموسی
تصویر ناموسی
ساستاریک وینارتارانه، پردگی، آزرمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناموری
تصویر ناموری
دارای نام بودن، نام دادگی مسمی بودن، شهرت معروفیت
فرهنگ لغت هوشیار
بی صبر، بی طاقت، عجول، نابردبار، ناشکیبا، ناصبور
متضاد: حمول
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اشتهار، شهرت، نامبرداری، نامجویی
متضاد: گمنامی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
غاری در مسیر رودخانه ی نکای بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی