جدول جو
جدول جو

معنی ناترهنده - جستجوی لغت در جدول جو

ناترهنده
(تَ هََ دَ / دِ)
غیرمنظم. ناآراسته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناگرونده
تصویر ناگرونده
آنکه ایمان نیاورد
فرهنگ فارسی عمید
(فَ خُ دَ / دِ)
نامبارک. نامیمون. شوم. میشوم. مشؤوم. نحس. مقابل فرخنده. رجوع به فرخنده شود
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ دَ / دِ)
چیزی آراسته و با طراوت را گویند. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (از فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). آراسته و منظم و با طراوت و ظرافت. (ناظم الاطباء) :
شد ز یمن مقدمت آراسته ترهنده باز
چون ز خیل خسرو سیارگان روی فلک.
عمید لوبکی (از فرهنگ جهانگیری).
این بیت را در فرهنگ جهانگیری و رشیدی از خواجه عمید شاهد آورده اند... و این لغت در برهان هست ولی از این شعر چنان بخاطر میرسد که صاحب فرهنگ خبط و خطا کرده اند و ترهنده را مرادف آراسته دانسته اند و شاعر گفته باشد درمدح ممدوح:
شد ز یمن مقدمت آراسته تر، هند باز
چون ز خیل خسرو سیارگان روی فلک.
ممدوح به خسرو سیارگان و هند را بفلک تشبیه کرده باشد و اگر غیر این باشد و آراسته و ترهنده مرادف باشد شعر ناقص گردد. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گِ تَ / تِ)
نرهیده. خلاص نیافته. گرفتار، مقابل رهیده. رجوع به رهیده شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
مقبول. غیرمردود. که رانده و مطرود و مردود نیست، نرانده. مقابل رانده. رجوع به رانده و راندن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ بَ)
بخیل. ممسک. (آنندراج). آنکه ادا نمی کند حق کسی را. لئیم. بخیل. آنکه عطا و بخشش ندارد. (ناظم الاطباء) ، آن که به ادای حق دنگی خود تهاون ورزد. (آنندراج) ، مقابل دهنده. رجوع به دهنده شود
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ نِ)
کافر. (مجمل اللغه) (دهار) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). کفّار. کفور. (منتهی الارب). که نگرود و ایمان نیاورده
لغت نامه دهخدا
(فَ هََ جَ / جِ)
زشت و بی ادب. (رشیدی). رجوع به فرهنجه و فرهنجیدن شود
لغت نامه دهخدا
(گِ رَ دَ / دِ)
نرهانده. نارهانیده. رهانده نشده. خلاص نیافته. مقابل رهانده. رجوع به رهانده شود
لغت نامه دهخدا
(بَ هَِ دَ / دِ سَ / سِ)
برخلاف قانون هندسه. (ناظم الاطباء) ، بی قاعده. بی نظم
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ / دِ)
که تکان داده نشده است. که تکانده نشده است.
- درخت ناتکانده، درختی که میوه اش را نتکانده ونچیده اند
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
که چرانده نشده باشد. مزرعه و علفزاری که مواشی و اغنام در آن هنوز به چرا نرفته باشند
لغت نامه دهخدا
(رِو)
دهی است از دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین، در 60هزارگزی شمال ضیأآباد و 12هزارگزی راه عمومی واقع است. ناحیه ای کوهستانی و سردسیر است و 330 تن سکنه دارد و فارسی را به لهجه های ترکی و کردی تکلم می کنند. آبش از چشمه سار و محصولش غلات و عدس و باقلاست. مردمش زارع و مکاری و گله دارند، صنعت دستی آنان جاجیم بافی و جوال بافی و ریسمان تابی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ص 221)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نابرهندسه
تصویر نابرهندسه
برخلاف قوانین هندسه، بی قاعده بی نظم
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه ندهد، آنکه در ادای حق دنگی خود سستی ورزد، لئیم بخیل ممسک مقابل دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافرخنده
تصویر نافرخنده
نافرخ مقابل فرخنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگردنده
تصویر ناگردنده
نامتغیر: (گوهرها و صفتهای ناگردنده را بیند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترهنده
تصویر ترهنده
آراسته و منظم و با طراوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگرونده
تصویر ناگرونده
آنکه ایمان نیاورده، کافر، بی ایمان، جمع ناگروندگان، مقابل گرونده
فرهنگ لغت هوشیار
بدیمن، نامبارک، نامیمون
متضاد: سعد، فرخنده
فرهنگ واژه مترادف متضاد