جدول جو
جدول جو

معنی ناترج - جستجوی لغت در جدول جو

ناترج
اهل روستای ناتل کوهستان کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اترج
تصویر اترج
بالنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، ترنج، بادرنج، بادرنگ، بادارنگ، واترنگ، وارنگ، باتس، باتو
فرهنگ فارسی عمید
(تِ)
از دهات کوهستان واقع در بخش کلاردشت شهرستان نوشهر است. در 24 هزارگزی جنوب غربی مرزان آباد و 12 هزارگزی جادۀ شوسۀ چالوس به تهران قرار دارد. منطقه ای کوهستانی و سردسیر است و 450 تن سکنه دارد اهالی آنجا شیعی مذهبند و فارسی را به لهجۀ گیلکی تکلم میکنند. آب آنجا از چشمه سار و رود خانه محلی تأمین میشود. محصولاتش غلات و ارزن و لبنیات است. و مردمش به زراعت و گله داری و شال بافی روزگار می گذرانند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ص 298). و نیز رجوع شود به مازندران و استراباد ص 146
لغت نامه دهخدا
(اُ تُ رُ)
یکی از انواع ترنج است که اترج نیز گویند. (از شعوری ج 1 ورق 144 ب). ترنج. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تِ رَ)
قوس ناتره، کمان که زه را پاره کند از سختی. (منتهی الارب) (از آنندراج). کمانی که از سختی زه را پاره کند. (ناظم الاطباء). القسی المنقطعه الاوتار. (المنجد). ج، نواتر
لغت نامه دهخدا
از درختهای جنگلی. در جنگلهای گرمسیری مجاور خلیج فارس و دردریای عمان وجود دارد. (جنگل شناسی ج 2 ص 133 و134)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بی خوف. (آنندراج). بی ترس. (ناظم الاطباء). که نمی ترسد. متهور. ناترسنده. نترس.
- سرناترس داشتن، بی باکی. جسارت. تهور.
، سنگدل. بیرحم. (آنندراج). بیرحم و سخت دل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تر نشده. خشک. مقابل تر به معنی خیس و نمناک و مرطوب:
بهشتم که پر آب دیدی دو خم
یکی زاو تهی مانده بد تا بدم
دو از آب دایم سراسر بدی
میانه تهی خشک و ناتر بدی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(اُ رُج ج)
جمع واژۀ اترجّه (معرب از فارسی ترنج). متک. (زمخشری). زرین درخت. (ریاض الأدویه). باتو. اترنجه. ترنج. (زمخشری). و فی شرح الفصیح للمرزوقی: الأترج فارسی معرب. (المزهر). تفاح مائی. (برهان). بعض لغت نامه نویسان اترج را بالنگ گفته اند و ظاهراً این درست نباشد. من میوۀ آنرا به عراق عرب دیدم شکل آن مایل بشلجمی و ظاهر پوست آن بملاست نزدیک یعنی نکنده های آن تقریباً نامرئی و در غایت خوشبوئی و چون یکی از بهترین عطرها و عطر آن نه از نوع عطر سایر مرکبات است
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نام نسک پنجم اوستاست. اوستا شامل بیست و یک نسک است و این بیست و یک نسک به سه بهر هفت نسکی تقسیم شده است و نسک ناتر در بهر هاتک مانسریک قرار گرفته است. مؤلف مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی آرد: نسک پنجم موسوم است به ناتر که از آن فقط متن اوستائی موجود است و گزارش پهلوی آن مفقود شده. ’مزدیسنا ص 125’. رجوع به مزدیسنا ص 125 و فرهنگ ایران باستان ص 21و211 شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
آن که نگاهداری میکند ماده شتر را برای نتاج گرفتن. (ناظم الاطباء). الناتج للبهایم، کالقابله للنساء. (المنجد). ج، نواتج
لغت نامه دهخدا
تصویری از اترج
تصویر اترج
ترنج بالنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناترس
تصویر ناترس
بی ترس متهور مقابل ترسو جبان، سنگدل بی رحم
فرهنگ لغت هوشیار
ترنشده خشک: بهشتم که برآب دیدی دوخم یکی زاوتهی مانده بدتابدم. دوازآب دایم سراسربدی میانه تهی خشک وناتربدی. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اترج
تصویر اترج
((اُ رُ))
ترنج، بالنگ
فرهنگ فارسی معین
نترس، پر دل و شجاع
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع کوهستان غرب کلاردشت، روستایی در کجور
فرهنگ گویش مازندرانی