جدول جو
جدول جو

معنی ناتر - جستجوی لغت در جدول جو

ناتر
(تَ)
نام نسک پنجم اوستاست. اوستا شامل بیست و یک نسک است و این بیست و یک نسک به سه بهر هفت نسکی تقسیم شده است و نسک ناتر در بهر هاتک مانسریک قرار گرفته است. مؤلف مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی آرد: نسک پنجم موسوم است به ناتر که از آن فقط متن اوستائی موجود است و گزارش پهلوی آن مفقود شده. ’مزدیسنا ص 125’. رجوع به مزدیسنا ص 125 و فرهنگ ایران باستان ص 21و211 شود
لغت نامه دهخدا
ناتر
(تَ)
تر نشده. خشک. مقابل تر به معنی خیس و نمناک و مرطوب:
بهشتم که پر آب دیدی دو خم
یکی زاو تهی مانده بد تا بدم
دو از آب دایم سراسر بدی
میانه تهی خشک و ناتر بدی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
ناتر
(تِ)
از دهات کوهستان واقع در بخش کلاردشت شهرستان نوشهر است. در 24 هزارگزی جنوب غربی مرزان آباد و 12 هزارگزی جادۀ شوسۀ چالوس به تهران قرار دارد. منطقه ای کوهستانی و سردسیر است و 450 تن سکنه دارد اهالی آنجا شیعی مذهبند و فارسی را به لهجۀ گیلکی تکلم میکنند. آب آنجا از چشمه سار و رود خانه محلی تأمین میشود. محصولاتش غلات و ارزن و لبنیات است. و مردمش به زراعت و گله داری و شال بافی روزگار می گذرانند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ص 298). و نیز رجوع شود به مازندران و استراباد ص 146
لغت نامه دهخدا
ناتر
ترنشده خشک: بهشتم که برآب دیدی دوخم یکی زاوتهی مانده بدتابدم. دوازآب دایم سراسربدی میانه تهی خشک وناتربدی. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
ناتر
از توابع کوهستان غرب کلاردشت، روستایی در کجور
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نستر
تصویر نستر
(دخترانه)
نام راهبی همزمان با انوشیروان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نادر
تصویر نادر
(پسرانه)
کمیاب، بی همتا، آنچه به ندرت یافت شود، نام مؤسس سلسله افشاریه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ناصر
تصویر ناصر
(پسرانه)
نصرت دهنده، یاری کننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ناضر
تصویر ناضر
(پسرانه)
شاد، مسرور، شاداب، بسیار سرسبز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نادر
تصویر نادر
کمیاب، بی همتا، عجیب، شگفت، ویژگی چیزی که به ندرت اتفاق می افتد، به ندرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناضر
تصویر ناضر
شاداب و خرم، جمیل و زیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاتر
تصویر فاتر
سست، ضعیف، نیم گرم، ولرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناصر
تصویر ناصر
یاری کننده، یار و یاور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساتر
تصویر ساتر
پوشاننده، پنهان کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نافر
تصویر نافر
نفرت دارنده، رمنده، غالب، چیره شونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشر
تصویر ناشر
نشر کننده، توزیع کننده، پراکنده کننده، کسی که به چاپ و نشر کتاب مشغول است، مؤسسه ای که به چاپ و نشر کتاب مشغول است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشتر
تصویر نشتر
نیشتر، ابزار نوک تیز که با آن رگ می زنند، وسیلۀ رگ زدن، نیسو، نیشو، کلک، مبضع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناظر
تصویر ناظر
بیننده، نظر کننده، دیده بان، کسی که برای نظارت و رسیدگی به کاری معین شود، کنایه از چشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناتو
تصویر ناتو
بدذات، خبیث، ناسازگار، ناموافق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتر
تصویر انتر
بوزینه، نوعی میمون کوچک دم دار با ران های بی مو و سرخ رنگ که در آسیا و افریقا زیست می کند، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، پهنانه، مهنانه، کبی، کپی، گپی، قرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نستر
تصویر نستر
نسترن، نام درختچه و گلی خوش بو به رنگ سرخ یا سفید، کوچک تر از گل سرخ که در هر شاخه اش چندین گل شکفته می شود، ترن، نسترون
فرهنگ فارسی عمید
(شَ تِ)
جمع واژۀ شنتره و شنتره. رجوع به شنتره شود.
- ذوشناتر، لقب یکی از پادشاهان یمن که انگشت زاید داشت. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بی خوف. (آنندراج). بی ترس. (ناظم الاطباء). که نمی ترسد. متهور. ناترسنده. نترس.
- سرناترس داشتن، بی باکی. جسارت. تهور.
، سنگدل. بیرحم. (آنندراج). بیرحم و سخت دل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
از درختهای جنگلی. در جنگلهای گرمسیری مجاور خلیج فارس و دردریای عمان وجود دارد. (جنگل شناسی ج 2 ص 133 و134)
لغت نامه دهخدا
(تِ رَ)
قوس ناتره، کمان که زه را پاره کند از سختی. (منتهی الارب) (از آنندراج). کمانی که از سختی زه را پاره کند. (ناظم الاطباء). القسی المنقطعه الاوتار. (المنجد). ج، نواتر
لغت نامه دهخدا
سست: زبون، آب نیم گرم سست زبون. یا آب (ماء) فاتر. آب نیمگرم. یا خاطر فاتر. هوش کند و کم ادارک
فرهنگ لغت هوشیار
زفت ژکور (بخیل)، زین زین استوار، بویناک گوشت، سپر خوش ساخت، سخت گیر بر زن و فرزند پستانداریست از راسته سم داران جزو دسته فردسمان که دارای اصالت نوعی نیست فقط یک گونه است که از جفتگیری الاغ نر با مادیان حاصل می شود. و چون اسپرمهای قاطر نر قادر به بارور کردن تخمک قاطر ماده نیست بدین جهت قاطر در بین چهارپایان اهلی نتوانسته است اصالت نوعی حاصل کند. به عبارت دیگر برای به دست آوردن قاطر همیشه باید از الاغ نر و مادیان استفاده کرد ولی تخمکهای قاطر ماده بوسیله اسب نر یا الاغ نر بارور می شوند. اما نتیجه حاصل از لحاظ استفاده به هیچوجه خوب نیست زیرا اولا این نتیجه ها اهمیت قاطر را ندارند ثانیا در مدتی کمتر از عمر طبیعی زنده می مانند ثالثا قاطر ماده غالبا سقط می کند. قاطر از حیث هیکل و قد شباهت کاملی باسب دارد منتهی ضخامت سر و گوشهای نسبتا دراز و دم کم مو و ران باریک و سم کوچکش آن را بالاغ نزدیک می نماید. رنگ قاطر عموما به پدر می رود و صدایش نیز شبیه الاغ است. قاطر بواسطه بار برداری و مقاومت در برابر امراض و روش متین و محکمی که دارد در اغلب نقاط دنیا تربیت و نگهداری می شوند. قاطر تنها حیوانی است که بدون مخاطره باریکترین راههای کوهستانی را با کمال چابکی و مهارت طی می کند. نکته مهمی که در بر - قراری تعادل جسم قاطر دخالت کلی دارد بزرگی مخچه و مغز میانی وی است. چه قسمتهای مذکور در قاطر رشد بیشتری تا اسب و الاغ دارند و نگهداری تعادل بدن هم مربوط بهمین قسمت از دستگاه مرکزی اعصاب است استر. توضیح در اینجا بی مناسبت نیست که ذکری از خرپوزگی بشود. و آن نتیجه جفتگیری اسب نر با ماچه الاغ است. بطور کلی خرپوزگی اهمیت قاطر را ندارد و از حیث هیکل و قامت هم کوچکتر است و از حیث هیکل و گوش با الاغ یعنی مادرش شبیه است لیکن سرش به مناسبت باریکی و لاغری و رانش بر اثر عظمت و دمش به واسطه آنکه سراسر دارای مو است و بالاخره صدای شیهه مانندش باسب شبیه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساتر
تصویر ساتر
پوشنده، روپوش، عورت پوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاتر
تصویر خاتر
غدر کننده و فریبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتر
تصویر انتر
میمون کوچک دم دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناترس
تصویر ناترس
بی ترس متهور مقابل ترسو جبان، سنگدل بی رحم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادر
تصویر نادر
گرانمایه، کمیاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادر
تصویر نادر
کمیاب
فرهنگ واژه فارسی سره
اهل روستای ناتل کوهستان کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی
نترس، پر دل و شجاع
فرهنگ گویش مازندرانی