جدول جو
جدول جو

معنی نابیوسیدنی - جستجوی لغت در جدول جو

نابیوسیدنی
(بَ دَ)
مقابل بیوسیدنی. که قابل بیوسیدن نیست. که بیوسیدن را نشاید. رجوع به بیوسیدنی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ)
مقابل بیوسیدن. رجوع به بیوسیدن شود
لغت نامه دهخدا
(نیو دَ)
ناشنیدنی. که از در نیوشیدن نیست، نشنودنی. ناپذیرفتنی. غیرقابل قبول. مقابل نیوشیدنی. رجوع به نیوشیدنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
که خیسیدنی نیست. که قابل خیسیدن نیست. مقابل خیسیدنی
لغت نامه دهخدا
(فَ تَ / تِ)
غیرمنتظر. غیرمترقبه. انتظار نداشته: سلطان طغرل پادشاهی بود در آشیان دولت زاده و در خاندان اقبال نشو و نما یافته ملکی نابیوسیده بدو رسیده و کسوت ناکوشیده پوشیده. (راحهالصدور). هرآینه هر کار که عواقب آن در اوایل نااندیشیده ماند فتنه هائی که در ابتدا پیدا نیاید نابیوسیده توقع باید کرد. (جهانگشای جوینی ج 2 ص 99)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
که قابل لیسیدن نیست. که نتوان آن را لیسید. که نباید لیسیدش
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
درخور بیوسیدن. مقابل نابیوسیدنی. رجوع به نابیوسیدنی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نابیوسیده
تصویر نابیوسیده
ناگهان غیرمنتظر غیرمترقب مقابل بیوسیده
فرهنگ لغت هوشیار
بغتتاً، غفلتاً، غیرمترقبه، غیرمترقب، غیرمنتظره، ناگاه، ناگهانی
متضاد: بیوسیده
فرهنگ واژه مترادف متضاد