- نابودگر
المبيد
معنی نابودگر - جستجوی لغت در جدول جو
- نابودگر
Annihilator
- نابودگر
annihilateur
- نابودگر
mtekaji
- نابودگر
संहारक
- نابودگر
aniquilador
- نابودگر
niszczyciel
- نابودگر
уничтожитель
- نابودگر
винищувач
- نابودگر
vernietiger
- نابودگر
Vernichter
- نابودگر
annientatore
- نابودگر
বিনাশকারী
- نابودگر
灭绝者
- نابودگر
yok edici
- نابودگر
전멸자
- نابودگر
نابودگر، نابود کننده
- نابودگر
نابودگر
- نابودگر
ผู้ทำลายล้าง
- نابودگر
pemusnah
- نابودگر
aniquilador
- نابودگر
撃滅者
- نابودگر
משמיד
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(دَ)
لغت نامه دهخدا
ممتنع. محال. که قابل بودن نیست. که وجودپذیر نیست. که ممکن الوجود نیست. نشدنی:
مپندار، کاین کار نابودنیست
نساید کسی کو نفرسودنیست.
فردوسی.
به نابودنیها ندارد امید
نگوید که بار آورد شاخ بید.
فردوسی.
بپیچی دل از هر چه نابودنی است
ببخشای آن را که بخشودنی است.
فردوسی.
ایا مرد بدبخت بیدادگر
به نابودنی برگمانی مبر.
فردوسی.
نیست از بودنی و نابودنی و شاید بود که شناخت مردم نگشت چنانکه اوست جز آفریدگار عز و جل. (منتخب قابوسنامه ص 8). گفتند (ابن مقفع را) برخیز و بیرون آی که این کار نابودنی است. (مجمل التواریخ)
مپندار، کاین کار نابودنیست
نساید کسی کو نفرسودنیست.
فردوسی.
به نابودنیها ندارد امید
نگوید که بار آورد شاخ بید.
فردوسی.
بپیچی دل از هر چه نابودنی است
ببخشای آن را که بخشودنی است.
فردوسی.
ایا مرد بدبخت بیدادگر
به نابودنی برگمانی مبر.
فردوسی.
نیست از بودنی و نابودنی و شاید بود که شناخت مردم نگشت چنانکه اوست جز آفریدگار عز و جل. (منتخب قابوسنامه ص 8). گفتند (ابن مقفع را) برخیز و بیرون آی که این کار نابودنی است. (مجمل التواریخ)
(نَصْ صَ)
لغت نامه دهخدا
پادشاه بابل بود و از 747 تا 734قبل از میلاد بر آن سرزمین حکومت کرد. (از قاموس الاعلام)
مقعد (درموقع توهین استعمال شود و غالبا (هرچه) برسرآن درآورند) : (هرچه نابدتر)
آنچه که وجودندارد، واقع نشده نیامده: (آفریدگارعالم اسرار است که کارهای نابوده را بداند)
آنکه وجود پذیر نیست ممتنع الوجود: (نیست از بودنی و نابودنی و شاید بود که شناخت مردم نگشت. .)، نشدنی: (گفتند (ابن مقفع را) برخیز و بیرون آی که این کارنابودنی است
