جدول جو
جدول جو

معنی نابودنی - جستجوی لغت در جدول جو

نابودنی
(دَ)
ممتنع. محال. که قابل بودن نیست. که وجودپذیر نیست. که ممکن الوجود نیست. نشدنی:
مپندار، کاین کار نابودنیست
نساید کسی کو نفرسودنیست.
فردوسی.
به نابودنیها ندارد امید
نگوید که بار آورد شاخ بید.
فردوسی.
بپیچی دل از هر چه نابودنی است
ببخشای آن را که بخشودنی است.
فردوسی.
ایا مرد بدبخت بیدادگر
به نابودنی برگمانی مبر.
فردوسی.
نیست از بودنی و نابودنی و شاید بود که شناخت مردم نگشت چنانکه اوست جز آفریدگار عز و جل. (منتخب قابوسنامه ص 8). گفتند (ابن مقفع را) برخیز و بیرون آی که این کار نابودنی است. (مجمل التواریخ)
لغت نامه دهخدا
نابودنی
آنکه وجود پذیر نیست ممتنع الوجود: (نیست از بودنی و نابودنی و شاید بود که شناخت مردم نگشت. .)، نشدنی: (گفتند (ابن مقفع را) برخیز و بیرون آی که این کارنابودنی است
تصویری از نابودنی
تصویر نابودنی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نابودی
تصویر نابودی
نیستی، عدم، نابودی، در تصوف فنا
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
نیستی. عدم. نبودن. مقابل بودن به معنی وجود:
مرا ارادت نابودن و بدن نرسید
که بودمی به مراد خود از دگر کردار.
ناصرخسرو.
نابودن خود بدیدۀ عقل ببین
آنگه اگرت کری کند غم میخور.
کمال اسماعیل
لغت نامه دهخدا
نیستی، عدم، معدومی، زوال، فناء، نفاد، اضمحلال، از بین رفتن، فنا شدن، معدوم شدن
لغت نامه دهخدا
(رُ دَ)
که قابل ربودن نیست. که ربودنی نیست. که نتوانش ربود
لغت نامه دهخدا
(بُ دَ)
مقابل بردنی. غیرمنقول. که لایق بردن نیست. که نمیتوان بردش. نه در خور بردن. غیرقابل حمل که بردنش ممکن نباشد. ماندنی. گذاشتنی:
چوخورشید شد زرد، لشکر براند
کسی را که نابردنی بد بماند.
فردوسی.
گفت این ضیاع و اسباب من بخرید که دلم ازاین جایگاه سرد گشت... چون دانستند که حقیقت همی گوید به بهای گران ضیاع او جمله و هر چه نابردنی بود بخریدند و عمران با جماعت خویش برفت. (مجمل التواریخ)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نیاسودنی، نسودنی. که درخور سودن نیست. که آن را بسودن نباید. نابسودنی. رجوع به سودنی و بسودنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
که آلودنی نیست. که آلایش پذیر نیست. که آن را نباید آلود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نابودی
تصویر نابودی
نیستی عدم فنا
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که لایق بدن نیست غیرقابل حمل: ... (ببهای گران ضیاع او جمله وهرچه نابردنی بود بخریدند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابودی
تصویر نابودی
اضمحلال، هلاکت، اتلاف، انهدام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نابودی
تصویر نابودی
دمارٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از نابودی
تصویر نابودی
Annihilation, Eradication
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نابودی
تصویر نابودی
annihilation, éradication
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نابودی
تصویر نابودی
maangamizi, kuondoa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
نابودی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از نابودی
تصویر نابودی
فنا , نابودی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نابودی
تصویر نابودی
การทำลายล้าง , การกำจัด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نابودی
تصویر نابودی
pemusnahan, pemberantasan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نابودی
تصویر نابودی
השמדה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نابودی
تصویر نابودی
全滅 , 根絶
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نابودی
تصویر نابودی
灭绝 , 根除
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نابودی
تصویر نابودی
yok etme
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نابودی
تصویر نابودی
전멸 , 근절
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نابودی
تصویر نابودی
ধ্বংস , নির্মূল
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نابودی
تصویر نابودی
संहार , उन्मूलन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نابودی
تصویر نابودی
annientamento, eliminazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نابودی
تصویر نابودی
vernietiging, uitroeiing
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نابودی
تصویر نابودی
знищення , ліквідація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نابودی
تصویر نابودی
уничтожение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نابودی
تصویر نابودی
anihilacja, likwidacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نابودی
تصویر نابودی
aniquilación, erradicación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نابودی
تصویر نابودی
aniquilação, erradicação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نابودی
تصویر نابودی
Vernichtung, Ausrottung
دیکشنری فارسی به آلمانی