- نابود
- منهدم
معنی نابود - جستجوی لغت در جدول جو
- نابود
- نیست شده، از میان رفته، ناپیدا
- نابود
- معدوم، فانی، ناپیدا، نیست
- نابود
- از بین رفته، نیست شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اضمحلال، هلاکت، اتلاف، انهدام
نیستی، عدم، نابودی، در تصوف فنا
نیستی عدم فنا
آنچه که وجودندارد، واقع نشده نیامده: (آفریدگارعالم اسرار است که کارهای نابوده را بداند)
Annihilation, Eradication
aniquilação, erradicação
aniquilación, erradicación
anihilacja, likwidacja
уничтожение
знищення , ліквідація
vernietiging, uitroeiing
Vernichtung, Ausrottung
annihilation, éradication
annientamento, eliminazione
संहार , उन्मूलन
ধ্বংস , নির্মূল
yok etme
전멸 , 근절
maangamizi, kuondoa
灭绝 , 根除
全滅 , 根絶
השמדה
pemusnahan, pemberantasan
การทำลายล้าง , การกำจัด
إبادةٌ
فنا , نابودی
ناسفته، دست نخورده
تاب، نوعی وسیلۀ بازی شامل رشته ای محکم و نشیمنگاهی آویزان در وسط آن که کمی بالاتر از سطح زمین قرار دارد و در هوا به جلو و عقب حرکت می دهند، آورک، بادپیچ، گواچو، نرموره، بازام، پالوازه، اورک، بازپیچ
هاله، دایرۀ روشن که گاهی گرداگرد قرص ماه ظاهر می شود، شاهورد، شایورد، شادورد، خرمن ماه
هاله، دایرۀ روشن که گاهی گرداگرد قرص ماه ظاهر می شود، شاهورد، شایورد، شادورد، خرمن ماه
آنکه راهی را نداند، بی خبر از راه ورسم جایی، آنکه در کاری ماهر نباشد
کسی که طریقی را نشناسد