ناشکیبا. بی صبر. بی تحمل. (ناظم الاطباء). غیرمتحمل. بی حلم. غیرحلیم. بی حوصله. سبکسر: شنیدم همه پوزش نابکار چه گفت آن جهانجوی نابردبار. فردوسی. سیه چشم و پرخشم و نابردبار پدر بگذرد او بود شهریار. فردوسی. ببخشد گنه چون شود کامکار نباشد سرش تند و نابردبار. فردوسی. اگر بردباری سر مردمیست بنابرد باران بباید گریست. فردوسی. مردم کوتاه معجب باشد و نابردبار. اسدی. ، بی مروت. (ناظم الاطباء)
ناشکیبا. بی صبر. بی تحمل. (ناظم الاطباء). غیرمتحمل. بی حلم. غیرحلیم. بی حوصله. سبکسر: شنیدم همه پوزش نابکار چه گفت آن جهانجوی نابردبار. فردوسی. سیه چشم و پرخشم و نابردبار پدر بگذرد او بود شهریار. فردوسی. ببخشد گنه چون شود کامکار نباشد سرش تند و نابردبار. فردوسی. اگر بردباری سر مردمیست بنابرد باران بباید گریست. فردوسی. مردم کوتاه معجب باشد و نابردبار. اسدی. ، بی مروت. (ناظم الاطباء)