جدول جو
جدول جو

معنی نابردبار - جستجوی لغت در جدول جو

نابردبار
ناشکیبا، بی صبر، بی تحمل
تصویری از نابردبار
تصویر نابردبار
فرهنگ فارسی عمید
نابردبار
(بُ)
ناشکیبا. بی صبر. بی تحمل. (ناظم الاطباء). غیرمتحمل. بی حلم. غیرحلیم. بی حوصله. سبکسر:
شنیدم همه پوزش نابکار
چه گفت آن جهانجوی نابردبار.
فردوسی.
سیه چشم و پرخشم و نابردبار
پدر بگذرد او بود شهریار.
فردوسی.
ببخشد گنه چون شود کامکار
نباشد سرش تند و نابردبار.
فردوسی.
اگر بردباری سر مردمیست
بنابرد باران بباید گریست.
فردوسی.
مردم کوتاه معجب باشد و نابردبار.
اسدی.
، بی مروت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نابردبار
بی تحمل، ناشکیبا، سبکسر
تصویری از نابردبار
تصویر نابردبار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بردبار
تصویر بردبار
شکیبا، صبور، صبر کننده، تاب آوردنده، تحمل کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نابردار
تصویر نابردار
ناشکیبا، بی صبر، ناچار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامبردار
تصویر نامبردار
نام آور، نامدار، نامی، معروف، مشهور
فرهنگ فارسی عمید
(بُ)
مقابل بردباری. خلاف حلم. تیزمغزی. آتش سری
لغت نامه دهخدا
(دَرْ پَ / پِ)
ناشکیبا. بی صبر، ناچار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
بی صبری. ناشکیبائی. (ازناظم الاطباء) ، ناچاری. لاعلاجی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ)
بی ثمر، بی بار، عقیم، که آبستن نیست: اسب مادۀ ناباردار، (منتهی الارب)، بی بار
لغت نامه دهخدا
(دُ گُ)
کسی که ناز دیگری را می خرد. (فرهنگ نظام) ، عاشق. (آنندراج) ، خوشامدگو. (آنندراج). خوشامدگوی. متملق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
آنکه بر حقیقت هیچ کار آگاه نباشد. (ناظم الاطباء). رجوع به ناکرده کار شود
لغت نامه دهخدا
(دِ گَ)
مرکّب از: نام + بردار، صیغۀ فاعلی از بردن، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، مشهور. معروف. (برهان قاطع)، نامدار. نامبرده. (از فرهنگ رشیدی)، نیک معروف و مشهور. دارای سرافرازی و نام بلند. نامدار. نامور. (از ناظم الاطباء)، سرافراز:
شه نامبردار روزی پگاه
نشسته به آرام در بزمگاه.
دقیقی.
یکی سرکشی بود نامش گرزم
گو نامبردار فرسوده رزم.
دقیقی.
بر او آفرین کرد گودرز گیو
که ای نامبردار سالار نیو.
فردوسی.
بدو گفت پولادوند ای دلیر
جهاندیده و نامبردار شیر.
فردوسی.
همی ز آزادگان نامبردار
بزفتی بر گرند این و به آزار.
(ویس و رامین)،
نبد شه ز من نامبردارتر
کنون هم ز من نیست کس خوارتر.
اسدی.
روزی سقطی شکار او باشد
روزی شاهی ّ و نامبرداری.
ناصرخسرو.
و از ملوک فرس و اکاسره کی نامبردار بودند. (فارسنامۀابن بلخی ص 2)،
نامبردار شرق و غرب توئی
که حدیثت چو غیب مرموز است.
خاقانی.
شنید این سخن نامبردار طی
بخندید و گفت ای دلارام حی.
سعدی.
، شناسا. شناخته شده. غیرمجهول: وعده کشتگان که نامبردار بودند چهل هزار کشته بود بیرون از مجهولات. (فارسنامۀ ص 116) ، پهلوان نامی:
بفرمود تا نامبردار چند
بتازند تا سوی کوه بلند.
فردوسی.
بپرسم بدانم که سالار کیست
به رزم اندرون نامبردار کیست.
فردوسی.
و رجوع به شواهد قبلی شود.
، سرور. سالار:
جهان پیشکاری است از مرد دانا
که بر سر یکی نامبردار دارد.
ناصرخسرو.
و رجوع به شواهدی که در ذیل معنی نخستین آمده است شود، گرامی. ارزنده. ارجمند. بابها. بهادار. گرانبها. قیمتی. نفیس. نامدار:
همان باژ باید پذیرفت نیز
که دانش به از نامبردار چیز.
فردوسی.
درم خواست از گنج و دینار خواست
یکی افسری نامبردار خواست.
فردوسی.
شود تاج برگیرد از تخت عاج
به سر برنهد نامبردار تاج.
فردوسی.
ز ششصد فزون بود پنجاه و پنج
که پر در شد این نامبردار گنج.
سعدی.
، خطیر. مهم. بااهمیت. قابل ذکر. بانام:
هر آن کاری که باشد نامبردار
شهنشه مر مرا فرماید آن کار.
شمسی (یوسف و زلیخا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
حلیم، متحمل، تاب آورنده، صابر، صبور، شکیبا، پر حوصله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابردباری
تصویر نابردباری
بی صبری ناشکیبایی مقابل بردباری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
((بُ))
بارکش، شکیبا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
صبور
فرهنگ واژه فارسی سره
بنام، پرآوازه، سرشناس، شهیر، مشهور، معروف، نام آور، نامور، نامی
متضاد: بی نام ونشان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ناعادلانه، نامساوی
متضاد: برابر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
Tolerant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
tolérant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نا برابر
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
tolerante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
सहिष्णु
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
toleran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
อดทน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
tolerant
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
tolerancyjny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
tollerante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
tolerante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
容忍的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
терплячий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
tolerant
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
терпимый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بردبار
تصویر بردبار
סובלני
دیکشنری فارسی به عبری