جدول جو
جدول جو

معنی نابجایگاه - جستجوی لغت در جدول جو

نابجایگاه
(بِ)
نابجا. نابجای. نه بجای خود. نامناسب. ناسزا. ناسزاوار
لغت نامه دهخدا
نابجایگاه
نابجا مقابل بجایگاه
تصویری از نابجایگاه
تصویر نابجایگاه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ)
نابجا. نه بجا. بیمورد. بی جا. بی موقع. نامناسب: لعنت بر تو باد و بر خواجه ات و نفرین بر من باد و برین سؤال نابرجایگاه. (سندبادنامه ص 902). واجب است مکافات مساعی نامحمود و تحریضات نابرجایگاه در باب او تقدیم کردن. (سندبادنامه ص 93)
لغت نامه دهخدا
بی جا، (ناظم الاطباء)، نابجا، که بجای خود نبود، ناجایگه، نه بجای خود، که بر مکان خود نباشد، در غیر موضع، بی مورد: ظلم، به ناجایگاه نهادن چیزی را، (منتهی الارب) : و هر سخن را که بدانی از جایگاه آن سخن را دریغ مدار و به ناجایگاه ضایع مکن، (منتخب قابوسنامه ص 49)، گفتم اگر پدر درستهای زر و سیم بیارد و پیش دختر و پسر بریزد ... و باز از پیش ایشان برگیرد وگوید ... اگر همین ساعت شما را دهم به ناجایگاه خرج کنید، (کتاب المعارف)، بیموقع، نه بموقع مناسب، بی هنگام، غلط گذاشته شده، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گَهْ)
ناجایگاه. در غیر موضع و مورد:
ستایش تو کنم خویشتن ستوده بوم
که رخت بخت به ناجایگه نیفکندم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
غیرمحل ناموضع، نه بموقع مناسب بی هنگام مقابل بجایگاه. یا به ناجایگاه. در غیر موضع خود بیمورد: (و هر سخن را که بدانی از جایگاه آن سخن را دریغ مدار و بناجایگاه ضایع مکن،)
فرهنگ لغت هوشیار
غیرمحل ناموضع، نه بموقع مناسب بی هنگام مقابل بجایگاه. یا به ناجایگاه. در غیر موضع خود بیمورد: (و هر سخن را که بدانی از جایگاه آن سخن را دریغ مدار و بناجایگاه ضایع مکن،)
فرهنگ لغت هوشیار