جدول جو
جدول جو

معنی نااهلی - جستجوی لغت در جدول جو

نااهلی
(اَ)
نااهل بودن. اهلیت نداشتن. بی لیاقتی و ناسزاواری. نداشتن شایستگی، ناخلف بودن، ناکسی. فرومایگی: و اگر دیگری چون رضا (ع) با دیگری بسازد و صلحی کند... آن را بمداهنه وبی حمیتی و نااهلی منسوب سازد. (کتاب النقض ص 365).
گفت هیهات خون خود خوردی
این چه نااهلیست و نامردی.
سعدی (هزلیات).
رجوع به نااهل شود
لغت نامه دهخدا
نااهلی
عدم قابلیت بی استعدادی، منافقی، ناخلفی (فرزند) : (تنهاپسربزرگش راکه از زن اولش بود و خود زندگی جداگانه داشت بعلت بعض حرف نشنویها و نااهلیهاعاق کرده بود)
تصویری از نااهلی
تصویر نااهلی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نادعلی
تصویر نادعلی
(پسرانه)
علی را بخوان، نام دعایی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ناامنی
تصویر ناامنی
آشوب و اغتشاش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نااهل
تصویر نااهل
کسی که پایبند به اصول اخلاقی نیست، ناشایسته، نالایق، فرزندی که خلاف رای و روش نیکوی پدر و مادر رفتار کند، ناخلف
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
بداصلی و بدنژادی، نانجیبی. فرومایگی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ناقابل. نالایق. آنکه سزاوار نباشد. (ناظم الاطباء). کسی که قابل انجام کار مخصوصی نیست. کسی که قابل فهم مطلبی نیست، یا قابل نگهداری رازی نیست. (از فرهنگ نظام). مقابل اهل. نالایق. ناسزاوار. نامستحق. ناسزا. غیرذیصلاح:
و مر اهل و نااهل راوجولاهه را همه علوفه بداد. (تاریخ بخارا ص 105).
و آنکه نااهل سجده شد سر او
قفل بر قفل بسته شد در او.
نظامی.
پند سعدی نکند در دل نااهل اثر
دوزخی راسوی جنت نتوان برد به زور.
سعدی (غزلیات).
نااهل را نصیحت سعدی چنانکه هست
گفتیم اگر به سرمه تفاوت کند عمی.
سعدی.
ترا خامشی ای خداوند هوش
وقار است و نااهل را پرده پوش.
سعدی (بوستان).
، ناکس. (آنندراج). غیرموافق و نادرست و منافق. (ناظم الاطباء). فرومایه. پست. وضیع:
با مردم نااهل مبادت صحبت
کزمرگ بتر صحبت نااهل بود.
خواجه عبداﷲ انصاری.
خرد بر مدح نااهلان بخندد
کسی بر گردن خر در نبندد.
ناصرخسرو.
با مردم پاک اصل و عاقل آمیز
وز نااهلان هزار فرسنگ گریز.
گر زهر دهد ترا خردمند بنوش
ور نوش رسد ز دست نااهل بریز.
خیام.
گفت آنچه تو گوئی سخن نااهلان و نادانان است. (قصص ص 10).
بید باری ایمن است از زحمت هر کس ولی
سنگ نااهلان خورد شاخی که باشد میوه دار.
سنائی.
باد درسبلت نااهل مدم
گرچه نااهل خریدار دم است.
خاقانی.
خاقانی اگر چه نیک اهلی
نااهلانت بدی نمایند.
خاقانی.
چه بهره میبری از اختلاط نااهلان
بجز شراره و دود از دکان آهنگر.
ظهیر فاریابی.
ز نااهلان همان بینی در این بند
که دید آن ساده مرغ از کپئی چند.
نظامی.
همائی چون تو عالیقدر حرص استخوان تا کی
دریغ آن سایۀ دولت که بر نااهل افکندی.
نظامی.
ز سرگردانی تست اینکه پیوست
به هر نااهل و اهلی میزنم دست.
نظامی.
وعده اهل کرم گنج روان
وعده نااهل شد رنج روان.
مولوی.
پرنیان و نسیج بر نااهل
لاجورد و طلاست بر دیوار.
سعدی (گلستان).
، فرزندی که برخلاف اخلاق خانواده اش بدکار بیرون آید. (ناظم الاطباء). بچۀ نااهل، فرزند ناخلف. مقابل اهل به معنی خلف:
معلم گو ادب کم کن که من ناجنس شاگردم
پدر گو پند کمتر ده که من نااهل فرزندم.
سعدی.
پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است
تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است.
(گلستان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نواقلی
تصویر نواقلی
منسوب به نواقل. یا اداره نواقلی اداره طرق اداره راه
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که برای ناشتا شکستن ورفع گرسنگی خورند، غذایی اندک که پیش ازطعام خورند: ای بازسپیدمخورکبکان را مردارمخوربسان ناهاری. (ناصرخسرو. 470)، غذایی که دروسط روزخورندناهارنهار: بامدادانت دهد و عده بشامی خوش شامگاهانت دهد و عده بناهاری. (ناصرخسرو. 417)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگاهی
تصویر ناگاهی
ناگهان غفله: (ناگاهی سیاهیی بروی بگذشت)
فرهنگ لغت هوشیار
نامردم چوم نامردم آوازمردم شنید میان خطر جای بودن ندید (سعدی) کسندر سزد مرد را گر تکبر کند چوشه نیکویی با کسندر کند (عنصری)
فرهنگ لغت هوشیار
آشوبزدگی آشفتگی عدم امنیت ظشوب: ... (شما هستید که حیات و موجودیتتان آغشته فلاکت و بدبختی و ناامنی و بی تکلیفی است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نااهل
تصویر نااهل
ناسزاوار، نالایق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نااصلی
تصویر نااصلی
بداصلی بد نژادی، بداخلاقی فرومایگی، تقلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نااهل
تصویر نااهل
آن که قابلیت و استعداد ندارد، فرزندی که برخلاف آداب و عادات خانواده اش عمل کند، ناخلف، جمع نااهلان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناهاری
تصویر ناهاری
غذایی که بعد از ناشتا بودن خورند، پیش غذا، غذایی که هنگام ظهر خورند
فرهنگ فارسی معین
بی ادب، بی قابلیت، ناباب، ناخلف
متضاد: اهل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ناامنی
تصویر ناامنی
Insecurity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناامنی
تصویر ناامنی
insécurité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ناامنی
تصویر ناامنی
不安全
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ناامنی
تصویر ناامنی
ukosefu wa usalama
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ناامنی
تصویر ناامنی
불안
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ناامنی
تصویر ناامنی
güvensizlik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ناامنی
تصویر ناامنی
নিরাপত্তাহীনতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ناامنی
تصویر ناامنی
असुरक्षा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ناامنی
تصویر ناامنی
insicurezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ناامنی
تصویر ناامنی
небезпека
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناامنی
تصویر ناامنی
Unsicherheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ناامنی
تصویر ناامنی
onzekerheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ناامنی
تصویر ناامنی
неуверенность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناامنی
تصویر ناامنی
niepewność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناامنی
تصویر ناامنی
inseguridad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناامنی
تصویر ناامنی
insegurança
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ناتوانی، بی کفایتی، بی عرضگی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از ناامنی
تصویر ناامنی
不安
دیکشنری فارسی به ژاپنی