نااهل بودن. اهلیت نداشتن. بی لیاقتی و ناسزاواری. نداشتن شایستگی، ناخلف بودن، ناکسی. فرومایگی: و اگر دیگری چون رضا (ع) با دیگری بسازد و صلحی کند... آن را بمداهنه وبی حمیتی و نااهلی منسوب سازد. (کتاب النقض ص 365). گفت هیهات خون خود خوردی این چه نااهلیست و نامردی. سعدی (هزلیات). رجوع به نااهل شود
نااهل بودن. اهلیت نداشتن. بی لیاقتی و ناسزاواری. نداشتن شایستگی، ناخلف بودن، ناکسی. فرومایگی: و اگر دیگری چون رضا (ع) با دیگری بسازد و صلحی کند... آن را بمداهنه وبی حمیتی و نااهلی منسوب سازد. (کتاب النقض ص 365). گفت هیهات خون خود خوردی این چه نااهلیست و نامردی. سعدی (هزلیات). رجوع به نااهل شود
آن که اصل و نژاد ندارد و بدنژاد ونانجیب و بداخلاق. (ناظم الاطباء). هجین. (منتهی الارب). فرومایه. دون. پست فطرت. که نژاده نیست، بدل. بدلی. تقلبی. بداصل، دشنامی است عوام را
آن که اصل و نژاد ندارد و بدنژاد ونانجیب و بداخلاق. (ناظم الاطباء). هجین. (منتهی الارب). فرومایه. دون. پست فطرت. که نژاده نیست، بدل. بدلی. تقلبی. بداصل، دشنامی است عوام را
عدم قابلیت بی استعدادی، منافقی، ناخلفی (فرزند) : (تنهاپسربزرگش راکه از زن اولش بود و خود زندگی جداگانه داشت بعلت بعض حرف نشنویها و نااهلیهاعاق کرده بود)
عدم قابلیت بی استعدادی، منافقی، ناخلفی (فرزند) : (تنهاپسربزرگش راکه از زن اولش بود و خود زندگی جداگانه داشت بعلت بعض حرف نشنویها و نااهلیهاعاق کرده بود)