جدول جو
جدول جو

معنی نااستحقاق - جستجوی لغت در جدول جو

نااستحقاق(اِ تِ)
مقابل استحقاق. ناروا. به ظلم. به ستم: بر خود واجب ساخت و این دعوت را اجابت کرد و چنان پادشاهی که از خانه قدیم خویش به نااستحقاق ازعاج کرده بود بر نصرت دادن. (ترجمه تاریخ یمینی ص 28)
لغت نامه دهخدا
نااستحقاق
ناروا بیجا مقابل باستحاق: (برخودواجب ساخت واین دعوت رااجابت کرد و چنان که پادشاهی از خانه قدیم خویش بنا استحقاق از عاج کرده بود برنصرت دادن)
تصویری از نااستحقاق
تصویر نااستحقاق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استحقاق
تصویر استحقاق
شایستگی، سزاواری، نیازمندی
فرهنگ فارسی عمید
(گَ / گُو هََ)
سزاوار شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب). سزاواری. سزاوار بودن. استیجاب. شایستگی. لیاقت. قابلیت. برازندگی. زیبندگی. اهلیت: اگر من که صاحب دیوان رسالتم ومخاطبات به استصواب من میرود او را این نبشتمی کس بر من عیب نکردی که به استحقاق نبشته بودمی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 397). تأخیر نمی کند بندگی و پرستش رااز استحقاق ذاتی که او راست جهت پرستش نمودن. (تاریخ بیهقی ص 312). اﷲ سبحانه بی استحقاق کسی را بفضل خود نعمت میرساند. (تاریخ بیهقی ص 309). و نوبت جهانداری بحکم استحقاق هم از وجه ارث و هم از طریق اکتساب بدو رسانده. (کلیله و دمنه). و اتفاق کردند که او را استحقاق و اهلیت این منزلت هست. (کلیله و دمنه).
مرا حق از پی مدح تو در وجود آورد
تو نیز تربیتم کن که دارم استحقاق.
خاقانی.
نزدیک صاحبدیوان رفتم بسابقۀ معرفتی که در میان ما بود و صورت حالش بیان کردم و اهلیت و استحقاق بگفتم. (گلستان).
- استحقاق مقامی را داشتن، شایسته و برازندۀ آن بودن
لغت نامه دهخدا
تصویری از نااسحقاق
تصویر نااسحقاق
ناروا بیجا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحقاق
تصویر استحقاق
سزاوار شدن، شایستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استحقاق
تصویر استحقاق
((اِ تِ))
شایسته بودن، شایستگی، لیاقت، مفرد استحقاقات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استحقاق
تصویر استحقاق
شایستگی، سزاواری
فرهنگ واژه فارسی سره
سزاواری، شایستگی، لیاقت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
لیاقت، امتیاز
دیکشنری اردو به فارسی