جدول جو
جدول جو

معنی میچورین - جستجوی لغت در جدول جو

میچورین
ایوان ولادیمیروویچ (1855- 1935 میلادی)، زیست شناس معروف روس متولد دولگوا، مطابق نظریۀ او تغییرات ارثی را از راه پیوند و جفتگیری می توان کاهش داد وصفات اکتسابی می تواند از نسلی به نسل دیگر به ارث برسد، اساس تجارب میچورین به میچورینیسم معروف است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میرین
تصویر میرین
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری رومی و داماد قیصر روم
فرهنگ نامهای ایرانی
دومین دوره از دوران پالئوزوئیک که در آن نخستین جانوران در روی خشکی پدید آمدند
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
ظاهراً و به قرینۀ مقام باید نوعی از جامه باشد. (حاشیۀ تاریخ بیهقی چ فیاض چ مشهد ص 580). و ممکن است که نسبتی باشد به شهر میاور و پارچۀ بافت و ساخت آنجا نظیر ششتری و غیره: من که بوالفضلم بر آن جمله دیدم که در سر این دره (درۀ دینار) میاوری حواصل داشتم و قبای روباه سرخ و بارانی و دیگر چیزها فراخور این و بر اسب چنان بودم از سرما که گفتی هیچ چیز پوشیده ندارمی. (تاریخ بیهقی چ مشهد ص 580)
لغت نامه دهخدا
(بِکَ دَ)
بریان کردن و برشته نمودن. (ناظم الاطباء). بریان کردن. (آنندراج). رجوع به میچانیدن شود، پسودن و لمس کردن با دست. (از شعوری ج 2 ورق 365)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نام قسمتی از سرزمین چین است که امروز قسمت اعظم شمال شرقی چین را تشکیل میدهد. شهرهای عمده آن ’شن یانگ’ (موکدن) و ’هاربین’ است. منچوری ها از نژاد ’تونگوز’اند که در قرن هفدهم میلادی این سرزمین را گرفته وسلسلۀ تسینگ را تشکیل دادند و تا سال 1912م. بر آنجا حکمروائی داشتند. در سال 1897 روسها امتیاز ارضی پورت آرتور و ’تالین’ را از آنان گرفتند و در سال 1905 روسیه و ژاپن با استفاده از نفوذ خود بر این سرزمین، منچوری را میان خود تقسیم کردند. در سال 1924م. روسها از منافع خود در منچوری دست کشیدند ولی ژاپنی ها دولت مان چوکوئو را درسال 1932 به وجود آوردند. پس از شکست ژاپن در جنگ جهانی دوم منچوری مجدداً به چین بازگشت. این سرزمین از طرف شمال به سیبری و از مغرب به سیبری و جمهوری توده ای مغولستان و از شرق به سیبری و شبه جزیره کره و از جنوب به کره و دریای زرد محدود است. 1055000 کیلومتر مربع وسعت و بالغ بر 44 میلیون تن سکنه دارد. مرکز آن موکدن است. سرزمینی است با کوههای کم ارتفاع که مهمترین آنها یکی خنگان بزرگ است که در مغرب قرار دارد و منچوری را از مغولستان جدا می کند و دیگر خنگان کوچک است که در مرکز قرار دارد. رودهای آمور (سرحد شمالی منچوری) و سونگاری و لیائو - هو قسمت اعظم این سرزمین را مشروب می سازند منچوری دارای منابع عظیم کشاورزی است و مهمترین محصول آن غله و سویا است. بهره برداری از جنگل در این سرزمین حائز اهمیت فراوان است. معادن نفت و مس و طلا و آهن و اکسید طبیعی آهن و نقره و سرب و نمک منچوری شایان توجه است کارخانه های ذوب فلزات و پارچه بافی و تولید مواد شیمیائی در شهرهای فوشون و دایرن و موکدن و آنتونگ دارای اهمیت خاصی می باشند. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
مزری، بیست و چهارمین ایالت از ایالات متحدۀ امریکا، واقع در مرکز ایالات متحده با 179791 کیلومتر مربع مساحت و 4319000 تن جمعیت، و آن محدود است از شمال به سرزمین پریری و از شمال غربی به رود میسوری واز مشرق به می سی سی پی و از جنوب به کوههای اوزارک
رودی به طول 4370 هزار گز در ایالات متحدۀ امریکا که طویل ترین رود آن کشور و یکی از ریزابه های بزرگ می سی سی پی است که در 27هزارگزی سنت لوئیز بدان می پیوندد
لغت نامه دهخدا
(مَیْ / مِیْ وَ)
گیاهها و گلهای خوشبویی که با آنها آرایش می کنند خوان ضیافت را و آنها را توزیع می نمایند میان هر یک از مهمانان که ورود می کند برای اینکه همیشه با تندرستی و دوستکامی همراه باشند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چی چِ)
بنت ابی العاص، دختر ابی العاص بن الربیع بن عبدالعزی بن عبدشمس بن عبد مناف العبشمیه بود. و از زینب دختر رسول اکرم روایت کنند که رسول اکرم را به وی محبتی وافر بوده است. علی بن ابی طالب (ع) پس از درگذشت فاطمه با امامه ازدواج کرد. (از الاصابه ج 8 ص 14) (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی از دهستان فشافویه است که در بخش ری شهرستان تهران واقع است و 313 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
جمهوری متشکل در 1797 میلادی از قلمرو ژن به ایتالیا. آنجا از 1805 تا 1814 میلادی در تصرف فرانسه بود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ محشور (در حالت نصبی و جری)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ محصور (در حالت نصبی و جری). رجوع به محصور شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ محرور (در حالت نصبی و جری). رجوع به محرور شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان پهلوی دژ بخش بانۀ شهرستان سقز، در 8 هزارگزی جنوب خاوری بانه و سه هزارگزی خاور کریم آباد واقع است، 125 تن سکنه دارد، از چشمه آبیاری میشود، محصولش غلات، توتون، مازوج، گزانگبین و زغال است، اهالی به کشاورزی اشتغال دارند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
به صیغۀ تثنیۀ تازی کنایه است از امیرخسرو دهلوی و امیرحسن دهلوی. (از ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مقهورین
تصویر مقهورین
جمع مقهور، باختگان، شکست یافتگان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محشور، گرد هم آیان جمع محشور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ماجور، مزد یافتگان جمع ماجور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصورین
تصویر متصورین
جمع متصور، گمان برندگان، انگارندگان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مجاور، همسایگان نشینندگان زنهار گیران جمع مجاور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : ظلم و تعدی او نسبت بمجاورین و تجار و مترددین ایرانی و سوال و جواب مقدمات بصره بچاپاری فرستاده بود
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متهور، کاریکان بی باکان جمع متهور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محجور، وامنان کانایان جمع محجور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محصور، ور تکان باز داشتگان هنجمانان جمع محصور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محرورین
تصویر محرورین
جمع محرور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
گماشتگان و کارگزاران و کارپردازان، جمع مامور، بنگرید به مامور جمع مامور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : هنوز برای هیچکس روشن نبود که چه شیر پاک خورده ای رفته بمامورین خبر داده بود که در آن خانه جنس قاچاق هست
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مذکور، گفته ها در یاد ها نامبردگان جمع مذکور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مسحور، جادوساران فریفتگان جمع مسحور درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مشهور، نامیان خنیدگان ناموران نامبر داران، جمع مشهور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : مشهورین بدین نام سه تن باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغفورین
تصویر مغفورین
جمع مغفور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مغرور، فریفتگان ابر تنان جمع مغرور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معذور، پوزیدگان پوزش روایان جمع معذور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعایت این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مهجور، دور افتادگان رها شده ها جمع مهجور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منفورین
تصویر منفورین
جمع منفور، ارندان، لهاشان، ناپسندان
فرهنگ لغت هوشیار
از انواع گیاهان بومی
فرهنگ گویش مازندرانی