جدول جو
جدول جو

معنی میمون - جستجوی لغت در جدول جو

میمون
پستانداری پشمالو و شبیه انسان با دست های بلند که معمولاً روی درختان زندگی می کند، بوزینه، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، حمدونه، پهنانه، مهنانه، چز، کپی
فرهنگ فارسی عمید
میمون
دارای یمن و برکت، مبارک، خجسته
تصویری از میمون
تصویر میمون
فرهنگ فارسی عمید
میمون
(لَ چَ / چِ)
بوزینه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). جانوری است معروف و آن برزخ است میان انسان و حیوان غیرناطق. (برهان). میمونها خود راسته ای را از پستانداران تشکیل میدهند شکل دست و پای آنها شبیه دست انسان است از اینجهت آنها را ’چهاردستان’ گویند. در بسیاری صفات جسمانی مخصوصاً از نظر دندان بندی به انسان شباهت دارند و عموماً به زندگی روی درختان عادت دارند. میمونها شامل اقسام آدم نماها (شمپانزه، گوریل، اورانگ اوتان، ژیبون) و میمونهای دم دار (میمونهای قارۀ قدیم و میمونهای قارۀ جدید) است. (از حاشیۀ برهان چ معین). مهنانه. (ناظم الاطباء). بوزنه. (آنندراج) (غیاث). انتر. (فرهنگ نظام). قرد. (تحفۀ حکیم مؤمن) (ملخص اللغات). کپی حمدونه. گپی. میمونها پستاندارانی از راستۀ پریمات ها (نخستینان) هستند که داری صورت نسبهً پهن و انگشتان ناخن دار میباشند و اغلب گونه های آنها بدون پوزه است و دارای پستانهای کاملاً سینه ای مشخصند. میمونها معمولاً به زندگی روی درخت عادت دارند و شکل دست و پای آنها شبیه دست انسان است و چون انگشت شست پاهای آنها مانند انگشت شست دست در مقابل سایر انگشتان قرار گرفته بدینجهت با پاهای خود نیز میتوانندمانند دست ها اشیاء را بگیرند از این رو آنها را چهاردستان نیز گویند. میمونها همه چیز میخورند و در بسیاری از صفات خصوصاً از نظر وضع دندان بندی به انسان شباهت دارند. میمونها پستاندارانی عالی و باهوشند و از لحاظ تقسیم بندی جانوری بلافاصله بعد از انسان قرار دارند و دارای زندگی اجتماعی میباشند. جنس ماده در هر دفعه یک نوزاد به دنیا می آورد و ندرتاً ممکن است دوقلو بزاید مادر از نوزادش تا سن بلوغ بخوبی محافظت میکند و در اکثر گروهها جنس نر نیز با شجاعت بی نظیر از خانواده اش دفاع میکند. میمونها را به سه دسته تقسیم می کنند: 1- میمونهای با منخرین فاصله دار، این میمونها مخصوص جنوب قارۀ جدید (امریکای جنوبی) میباشند. سوراخهای بینی آنها از همدیگر دور هستند و جدار ضخیمی آنها را از هم جدا میکند. دم این دسته از میمونها دراز و گیرنده است. میمونهای مزبور هنگام غروب بطور دسته جمعی حرکت میکنند وزوزه های موحش بلند میکشند. نمونۀ این دسته از میمونها می ستس (میست) میباشد. 2- میمونهای با منخرین نزدیک، جدار حد فاصل بین منخرین این دسته از میمونها نازک است و دم آنها کوتاه تر از افراد دستۀ قبل میباشد و گیرنده نیست. فرمول دندان آنها شبیه انسان است. نمونۀ این دسته از میمونها انتر (عنتر) است که در آسیا میزید. 3- میمونهای آدم نما، این دسته از میمونها از لحاظ صفات تکاملی از سایر میمونها جلوترند و در سلسلۀ جانوری از لحاظ تکامل اندامها و وضع نیمکره های مغزی بلافاصله بعد از انسان قرار دارند. میمونهای آدم نما بدون دم هستند. از نمونۀ این دسته یکی اورانگوتان است که در جزایر سند میزید و دیگر شمپانزه است که محل زیستش در افریقاست، دیگر گوریل است که آنهم مخصوص افریقا است و بالاخره ژیبون که در جزایر سوماترا و هندوستان میزید. (از لاروس بزرگ و دائره المعارف کیه) :
کند از خست او همی پنهان
همچو میمون نخود در آکپ خویش.
خسروانی.
- مثل میمون، زشت. کریه.
- امثال:
میمون در حمام بچه اش را زیر پاش می گذارد.
میمون را کون سوخت بچه را به زیر گرفت.
میمون کونش بر زمین سوخت بچه اش را زیر کون گذاشت. (فرهنگ نظام).
میمون که به تنگ می آید بچۀ خودرا زیر کون می گذارد. (آنندراج).
میمون هرچه زشت تر است بازیش بیشتر است. (فرهنگ نظام)
گیاهی است از تیره میمونیان و از راستۀ دولپه ایهای پیوسته گلبرگ که میوه اش کپسول است و با دو شکاف بازمیشود و یکی از گیاهان زینتی است و گلهایش غالباً به رنگ سفید و بنفش و قرمز است. انف الثور. انف العجل. گل میمون. تم الذئب. واق واق چیچکی. ارسلان اغزی. (از گیاه شناسی گل گلاب) (از فرهنگ گیاهی). وجه تسمیۀ این گیاه به مناسبت شکل ظاهری جام گل این گیاه به قیافۀ میمون است
لغت نامه دهخدا
میمون
(مَ مو)
ابن نجیب واسطی، طبیبی فاضل و حکیم بوده. وی از اطباء و ریاضی دانان معروف عهد غزالی و همدست خیام در رصد و اصلاح تقویم جلالی بود. منطق و طبیعیات و الهیات شفا را بخوبی میدانست. پدرش از واسط به اهواز مهاجرت کرد و میمون آنجا متولد شد و یک چند در بغداد و چندی در هرات اقامت کرد و کمتر با ارباب جاه و مال می آمیخت. نزد شرف الدین ظهیرالملک علی بن حسن بیهقی حاکم هرات تقرب و احترامی شایان داشت. از گفته های اوست: خردمند کسی است که هرگاه حادثه ای بر او وارد شود بهت زده نشود و از جستجوی چاره بازنماند. (از تتمۀ صوان الحکمه) (از غزالی نامۀ همائی). و رجوع به تاریخ الحکمای شهرزوری شود
لغت نامه دهخدا
میمون
(مَ مو / مِ مو)
قریه ای واقع در سه فرسنگ و نیمی میانۀ شمال و مغرب اصطهبانات. (فارس نامۀ ابن البلخی)
لغت نامه دهخدا
میمون
مبارک، دارای یمن و برکت، خجسته
تصویری از میمون
تصویر میمون
فرهنگ لغت هوشیار
میمون
((مِ))
فرخنده، خجسته، جمع میامن
تصویری از میمون
تصویر میمون
فرهنگ فارسی معین
میمون
بوزینه
تصویری از میمون
تصویر میمون
فرهنگ فارسی معین
میمون
خجسته، همایون
تصویری از میمون
تصویر میمون
فرهنگ واژه فارسی سره
میمون
باشگون، خجسته، خجسته پی، خوش شگون، خوش قدم، سعد، فرخ، فرخنده، مبارک، مبارک پی، مسعود، نیک پی، همایون
متضاد: بدشگون، بدیمن، بوزینه، حمدونه، چز
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مأمون
تصویر مأمون
(پسرانه)
ایمن، در امان، معتمد، امین، نام پسر هارون الرشید از خلفای بنی عباس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مضمون
تصویر مضمون
تم (Theme) مضمون یا درون مایه به معنی موضوع یا محور اصلی یک اثر هنری، ادبی یا فیلم است که ایده های اصلی و پیام های مرکزی آن را منعکس می کند. مضمون می تواند مفاهیم گسترده ای را در بر گیرد و به شکلی معنادار و عمیق در اثر هنری یا ادبی جای گرفته باشد. این مفاهیم می توانند شامل احساسات، ایده ها، اخلاقیات، یا موضوعات اجتماعی باشند.
مثال هایی از مضمون ها در آثار هنری و ادبی:
1. عشق : مضمون عشق در بسیاری از داستان ها، شعرها و فیلم ها دیده می شود، مانند `رومئو و ژولیت` اثر ویلیام شکسپیر.
2. قدرت و فساد : مضمون قدرت و فساد در داستان ها و فیلم هایی که به بررسی تاثیر قدرت بر افراد و جامعه می پردازند، مانند `ارباب حلقه ها` اثر جی.آر.آر. تالکین.
3. مبارزه برای آزادی : مضمون مبارزه برای آزادی در آثار ادبی و سینمایی که به تلاش های افراد یا گروه ها برای رسیدن به آزادی و عدالت می پردازند، مانند `12 سال بردگی` یا `رستگاری در شاوشنک`.
4. هویت و خودشناسی : مضمون هویت و خودشناسی در داستان ها و فیلم هایی که به بررسی فرآیند شناخت و قبول خود می پردازند، مانند `زندگی پی` اثر یان مارتل.
5. تضادهای اخلاقی : مضمون تضادهای اخلاقی در آثاری که به بررسی انتخاب های دشوار و مسائل اخلاقی پیچیده می پردازند، مانند `جنایت و مکافات` اثر فئودور داستایوفسکی.
ویژگی های یک مضمون:
1. عمق و پیچیدگی : مضمون ها به طور معمول دارای عمق و پیچیدگی هستند و به بررسی مسائل اساسی زندگی می پردازند.
2. ارتباط با مخاطب : مضمون ها باید به گونه ای باشند که مخاطب بتواند با آن ها ارتباط برقرار کند و احساسات و تجربیات خود را درک کند.
3. انسجام در اثر : مضمون باید به طور مداوم در سراسر اثر حضور داشته باشد و با عناصر دیگر داستان یا اثر هنری هماهنگ باشد.
4. انعکاس ارزش ها و باورها : مضمون ها معمولاً ارزش ها، باورها و تجربیات نویسنده یا هنرمند را منعکس می کنند.
مضمون ها جزء اساسی هر اثر هنری و ادبی هستند و به آن عمق و معنای بیشتری می بخشند.
موضوع، طرح، پیام، مفهوم، دیدگاه اجتماعی یا حال و هوایی کلی که بر یک اثر هنری حاکم است
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از لیمون
تصویر لیمون
لیمو، میوه ای از جنس مرکبات که دو نوع ترش و شیرین دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضمون
تصویر مضمون
آنچه از کلامی مفهوم شود، موضوع کلام، معنی، مطلب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میگون
تصویر میگون
به رنگ می، همرنگ شراب، سرخ رنگ، برای مثال هردم به یاد آن لب میگون و چشم مست / از خلوتم به خانۀ خمّار می کشی (حافظ۲ - ۶۳۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مامون
تصویر مامون
درامان، زنهارداده شده، امین
فرهنگ فارسی عمید
(مَ مو نَ)
دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه، واقع در 18هزارگزی جنوب شرقی مراغه. منطقه ای است کوهستانی و معتدل تعداد سکنه اش 144 تن و آبش از رودخانه و محصولش غلات و نخود وبادام و کشمش و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی کرباس و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَ مو)
ابراهیم بن محمد بن عیسی، مکنی به ابواسحاق و ملقب به برهان الدین المیمونی. عارف به تفسیر و علم حدیث. (991 هجری قمری - سال 1079 هجری قمری). از اهل مصر بود و دارای تصانیف بسیار در حواشی و شروح است. از اوست: ’حاشیه’ بر تفسیر بیضاوی. و ’تهنئهالاسلام ببناء بیت الحرام’. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 64)
لغت نامه دهخدا
(مَ مو / مِ مو نَ)
مرکّب از: میمون + ’ک’ تصغیر، مصغر میمون، یکی از اجزای توپهای قدیم که برای هدف گیری از آن استفاده میشده است: چون نظر به توپخانه کرده دانست که میمونک قرار نداده اند پس بخدمت خواندگار آمده عرض نمود که... این توپخانه را هرگاه خالی کنند ضرر به سپاه روم نخواهد رسانید. (عالم آرای شاه اسماعیل نسخۀ خطی ص 386)
لغت نامه دهخدا
(ئی یَ)
دهی است از دهستان رستاق بخش اشکذر شهرستان یزد، واقع در 25هزارگزی شمال اشکذر با 835 تن سکنه. آب آن از قنات ومحصولش غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(مَ مو نَ)
بنت علی بن ابیطالب (ع). (از تاریخ گزیده چ نوائی ص 198) (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ مو / مِ مو)
منسوب به میمون. رجوع به میمون شود
لغت نامه دهخدا
مونث میمون، نامی است از نامهای زنان، (کشتی) فنی است از فنون کشتی: غیربرگشت فغان زین سگک وارونه فیل زور است مبارک بود این میمونه. (گل کشتی)
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از اجزای توپهای قدیم بوده که برای هدف گیری از آن استفاده میشده است: (چون نظربه توپخانه کرده دانست که میمونک قرارنداده اند پس بخدمت خواندگار آمده عرض نمودکه... این توپخانه را هرگاه خالی کنند ضرربسپاه روم نخواهد رسانید)
فرهنگ لغت هوشیار
سنسکریت تازی شده لیمو از گیاهان فرانسوی فرش در گیلان و مازندران به گونه ای از ماسه ریز گفته می شود در بندر های پارس چیت می گویند یا لیمون اضالیا برنطی. یکی از گونه های لیموترش است. یا لیمون اضالیا مالح. گونه ای لیموترش که به لیموی ایتالیایی نیز موسوم است. یا لیمون بلدی. لیموترش. یا لیمون حلو. لیمو شیرین، یا لیمون مالح. لیمو ترش
فرهنگ لغت هوشیار
امانت دار، معتمد علیه، زنهار داده زنهار یافته در پناه مرزنگوش وحشی را گویند که بنام فودنج جبلی و پودنه کوهی وصعتر الحمام نیز موسوم است. زنهار داده امان داده شده درامان: جان و مال اتباع خارجه بتضمین خاک ایران مامون و محفوظ است
فرهنگ لغت هوشیار
پذیرفتار گشته، متعهد شده، در میان گرفته شده، آنچه از کلامی مفهوم شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میسون
تصویر میسون
جوان زیبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میگون
تصویر میگون
آنچه رنگ شراب دارد برنگ می سرخ رنگ: (اسد (دلالت کند بر) تمام بالالله میگون موی.:) هردم بیاد آن لب میگون و چشم مست از خلوتم بخانه خمار میکشی. (حافظ)، نوعی اسب: (نامهای اسپان بزبان پارسی: الوس چرمه. . میگون)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میگون
تصویر میگون
((مِ))
سرخ رنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مضمون
تصویر مضمون
((مَ))
در میان گرفته شده، معنی، مفهوم، مطلب، جمع مضامین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مأمون
تصویر مأمون
((مَ))
در امان، زنهار داده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مضمون
تصویر مضمون
درونمایه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مضمون
تصویر مضمون
Gist
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مضمون
تصویر مضمون
essência
دیکشنری فارسی به پرتغالی