- میل
- دستیابی، خواسته، کشش
معنی میل - جستجوی لغت در جدول جو
- میل
- آلت فلزی باریک و دراز به شکل لوله، در ورزش یکی از ادوات ورزش باستانی که از چوب ساخته می شود، آلتی که با آن سرمه به چشم می کشند، آلتی که جراح درون زخم فرومی برد، واحد اندازه گیری مسافت، برابر با یک سوم فرسخ
- میل
- خواست، تمایل، رغبت
اشتها
محبت
خمیدن، برگردیدن، یک سو شدن، انحراف
- میل
- آلت فلزی باریک و بلند بشکل لوله، آلت ورزشی رغبت کردن، برگردیدن
- میل ((مِ))
- خمیدن، برگردیدن، رغبت، آرزو
- میل
- سیخ فلزی، یکی از ادوات ورزش باستانی که از چوب ساخته می شود
- میل
- Craving
- میل
- desejo
- میل
- pragnienie
- میل
- желание
- میل
- бажання
- میل
- verlangen
- میل
- Verlangen
- میل
- désir
- میل
- desiderio
- میل
- तृष्णा
- میل
- ইচ্ছা
- میل
- keinginan
- میل
- תיאבון
- میل
- ความปรารถนา
- میل
- شهوةٌ
- میل
- آرزو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رفتن شتابان
همردیف، همکار، همسفر، یار و رفیق سفر
شیر ترش
خوب، زیبا، نیکو، نیکو سیرت، پیه گداخته
خمیده، کج
بار بر سر یا به پشت، پسر خوانده سر راهی، بیگانه، خس بر آب، پایبندان (ضامن)، زه، ابر پر باران