جدول جو
جدول جو

معنی میسوره - جستجوی لغت در جدول جو

میسوره(مَ رَ)
مؤنث میسور. هر چیز سهل و آسان و دستیاب و دسترس
لغت نامه دهخدا
میسوره
مونث میسور، جمع میسورات
تصویری از میسوره
تصویر میسوره
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماسوچه
تصویر ماسوچه
موسیجه، پرنده ای شبیه فاخته، قمری، موسیچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماسوره
تصویر ماسوره
نی باریک، لولۀ باریک و کوتاه
آلتی در چرخ خیاطی که نخ به آن پیچیده می شود
در امور نظامی آلتی در توپ و تفنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماشوره
تصویر ماشوره
ماسوره، ساقۀ گیاه که میان آن خالی باشد مانند نی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میسور
تصویر میسور
میسر، امکان پذیر، ممکن، شدنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میسره
تصویر میسره
جناح چپ، طرف چپ، مقابل میمنه، جناح ایسر، جرانغار
در امور نظامی طرف چپ میدان جنگ، سربازان طرف چپ میدان جنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاوره
تصویر محاوره
با هم سخن گفتن، گفتگو کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مِسْ وَ رَ)
تکیه جای چرمین. (منتهی الارب) (آنندراج). تکیه گاه چرمین. متکای چرمین. (ناظم الاطباء). بالش چرمین. (مهذب الاسماء). بالش نشستنی. نهالیچه. (زمخشری). بالش چرمین. (مهذب الاسماء). بالش تکیه. ج، مساور. و رجوع به مسور شود
لغت نامه دهخدا
(مَ سَ / سِ / سُ رَ)
آسانی و سهولت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). آسانی. (آنندراج) ، فراخی. (منتهی الارب). فراخ دستی. (دهار) ، توانگری. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). توانگری و ثروت. (ناظم الاطباء). توانگری. (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن جرجانی ص 97) (آنندراج) (دهار) (منتهی الارب). ثروتمندی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ سَ رَ)
سوی دست چپ، خلاف میمنه. (ناظم الاطباء). سوی چپ. (آنندراج) (منتهی الارب). دست چپ. (مهذب الاسماء) (دهار). خلاف میمنه. (از اقرب الموارد). سمت چپ. سوی دست چپ. یسر. میسره. مقابل میمنه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ایالتی در جنوب هند به مساحت 192000 کیلومتر مربع که 2354700 تن سکنه دارد. مرکز آن بنگالور است. کارخانه های فراوان دارد و تقریباً تمام طلای هند از معادن میسور به دست می آید. سلسلۀ شاهان قدیم میسور که در 1761 میلادی به دست حیدرعلی خان برافتادند در 1799 دوباره سر کار آمدند
لغت نامه دهخدا
(مُ سَوْ وَ رَ)
تأنیث مسور. صاحب سور. دارای باره. محصور. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، (اصطلاح منطق) قضیۀ مسوره یا قضیۀ محصور، قضیه ای است که موضوع آن بطور کل یا بعض معین شده باشد و بر چهار قسم است: موجبۀ کلیه، موجبۀ جزئیه، سالبۀ کلیه و سالبۀ جزئیه. (اساس الاقتباس ص 83)
لغت نامه دهخدا
(مَ سو / می سُ)
نام شهری در ایالت میسور، واقع در هند با 244323 تن سکنه. با خیابانها و پارکهای زیبا که قسمتی از دانشگاههای ایالت میسور در این شهر است
لغت نامه دهخدا
مزری، بیست و چهارمین ایالت از ایالات متحدۀ امریکا، واقع در مرکز ایالات متحده با 179791 کیلومتر مربع مساحت و 4319000 تن جمعیت، و آن محدود است از شمال به سرزمین پریری و از شمال غربی به رود میسوری واز مشرق به می سی سی پی و از جنوب به کوههای اوزارک
رودی به طول 4370 هزار گز در ایالات متحدۀ امریکا که طویل ترین رود آن کشور و یکی از ریزابه های بزرگ می سی سی پی است که در 27هزارگزی سنت لوئیز بدان می پیوندد
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
مؤنث مکسور. (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به مکسور شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ماثوره
تصویر ماثوره
مونث ماثور جمع ماثورات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیروره
تصویر صیروره
گردیدن و شدن دگر چهرگی زبانزد فرزانی
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست مانند فاخته و قمری و آن بیشتر در کناره های طاقچه ها و میان کاسه ها و طبق تخم نهدو بچه برآرد
فرهنگ لغت هوشیار
مبروره در فارسی مونث مبرور: نیکی یافته نیکفرجام، پذیرفته، بی آک مونث مبرور جمع مبرورات
فرهنگ لغت هوشیار
متصوره در فارسی مونث متصور گمان شده انگاشته متصوره در فارسی مونث متصور گمان برنده انگارنده مونث متصور جمع متصورات. مونث متصور جمع متصورات
فرهنگ لغت هوشیار
مجاوره در فارسی مونث مجاور: همسایه همسامان هم ویمند، زنهار گیر زن مجاورت در فارسی همسایگی، نزدیکی در کناری همکناری، نشینندگی در جایگاهی اشویی گوشه گیری زنهار گیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متهوره
تصویر متهوره
مونث متهور جمع متهورات
فرهنگ لغت هوشیار
مبسوطه در فارسی مونث مبسوط گشاده گسترده فراخ پهن، فراخگفته مبسوط جمع مبسوطات
فرهنگ لغت هوشیار
میسره در فارسی (جرانغار در مغولی)، چپگاه ،طرف چپ، جانب چپ میدان جنگ، جناح ایسر، مقابل میمنه، قسمتی از لشکریان که در جانب چپ میدان جنگ جای گیرند مقابل میمنه: (اصحاب مشامه درعرصات حضرت حشرگشته و میمنه بیخبر احزاب شیطان پیرامن جناب سلطان فرو گرفته و میسره غافل، جمع میاسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میسور
تصویر میسور
آسان کردن، سهل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موسوره
تصویر موسوره
دله
فرهنگ لغت هوشیار
نی باریک که یک سر آن رادردهان و سر دیگرش را در آب یا شربت گذارند و بمکند، آلتی است در چرخ خیاطی که قرقره کوچک فلزی چرخ خیاطی را در جوف آن و در قسمت زیر سوزن چرخ خیاطی جای دهند و نخ را بوسیله سوزن بیرون آورند، خیاطی، ماکو
فرهنگ لغت هوشیار
مجروره در فارسی مونث مجرور کشیده، کمانه ای مونث مجرور جمع مجرورات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میسره
تصویر میسره
((مَ سَ رِ))
طرف چپ، سمت چپ لشکر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میسور
تصویر میسور
((مِ))
هرچیز آسان و سهل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماسوره
تصویر ماسوره
((رِ))
لوله باریک، نی باریک، آلتی است در چرخ خیاطی که نخ به آن پیچیده می شود، آلتی است در توپ و تفنگ. ماشوره هم گفته می شود
فرهنگ فارسی معین
چپ، یسار
متضاد: میمنه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مقدور، ممکن، میسر
متضاد: نامیسور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قرقره، چوب قرقره، از اجزای بافندگی سنتی
فرهنگ گویش مازندرانی