- میره
- فاسق، مردی که با زن شوهردار رابطۀ جنسی دارد، آنکه مرتکب فسق شود، فاجر، گناهکار
معنی میره - جستجوی لغت در جدول جو
- میره
- خواجه و سرور
- میره ((مِ رِ))
- سرور، رییس، کدخدا، معشوق، فاسق
- میره
- همسر امیر، ملکه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
میوه ناک پر بار
از پارسی میر بانو خدیش مونث امیر خاتون خانم
خمیر ترش، خمیر مایه
سرشت، طینت
وفات
گمراه ضال
قوم، طایفه
گیاهی است که دارای ساقه های سبز، و گلهای کوچک و سفید و تخم آن ریز و معطر و برای خوشبو ساختن بعضی خوراکها مانند اتش و پلو بکار می رود، زیره کرمان معروفتر می باشد
سیاه و تاریک، تار و مظلم
جمع جار، همسایگان
بدخواه، بد اندیش، ستمگر، آزار دهنده، نابکار
روش، طریقه
آب انگور که آنرا جوشانده تا غلیظ شود
مقدار معیّنی از خوراکی، خواربار و دیگر اجناس مورد نیاز که در فاصله های زمانی معیّن روزانه، هفتگی، ماهیانه و امثال آن به کسی می دهند، روزیانه، راستاد، رستاد
گران کابین (زن)، کدبانو
ماء ها، آبها، جمع واژۀ ماء
افشره و آبی که از میوه می گیرند، آب انگور یا توت که آن را می جوشانند تا غلیظ شود
شیرۀ پرورده: در علم زیست شناسی شیره ای که در برگ های گیاه پرورش می یابد و به قسمت های مختلف گیاه می رود
شیرۀ تریاک: ماده ای که از جوشاندن سوختۀ تریاک درست می کنند
شیرۀ خام: در علم زیست شناسی شیره ای که از ریشۀ گیاه به ساقه و برگ ها می رود
شیرۀ معده: در علم زیست شناسی مایعی که از غده های معده ترشح می شود و هضم غذا را آسان می کند
شیرۀ پرورده: در علم زیست شناسی شیره ای که در برگ های گیاه پرورش می یابد و به قسمت های مختلف گیاه می رود
شیرۀ تریاک: ماده ای که از جوشاندن سوختۀ تریاک درست می کنند
شیرۀ خام: در علم زیست شناسی شیره ای که از ریشۀ گیاه به ساقه و برگ ها می رود
شیرۀ معده: در علم زیست شناسی مایعی که از غده های معده ترشح می شود و هضم غذا را آسان می کند
آرد گندم که آن را دو بار بیخته باشند، نانی که از این نوع آرد پخته شود، برای مثال جوینی که از سعی بازو خورم / به از میده بر خوان اهل کرم (سعدی۱ - ۱۲۹) ، نوعی حلوا
ویژگی کسی که کراهتاً به کاری می پردازد
دسته ای از مردم که از یک نژاد یا یک قبیله باشند، دودمان، خاندان، طایفه، دسته، گروه، فرقه، نژاد
چیزی که به رنگ زغال یا خاکستر باشد، سیه فام،
دارای رنگ تند، غلیظ مثلاً قرمز تیره،
تاریک، برای مثال صعب چون بیم و تلخ چون غم جفت / تیره چون گور و تنگ چون دل زفت (عنصری - ۳۶۳ حاشیه) کنایه از ناپاک، برای مثال هر آن کس که او راه یزدان بجست / به آب خرد جان تیره بشست (فردوسی - ۷/۱۰۰)
مهره
تیرۀ پشت: در علم زیست شناسی ستون فقرات
چیزی که به رنگ زغال یا خاکستر باشد، سیه فام،
دارای رنگ تند، غلیظ مثلاً قرمز تیره،
تاریک،
مهره
تیرۀ پشت: در علم زیست شناسی ستون فقرات
جسمی باریک، استوانه ای و معمولاً فلزی، میل، میلۀ باریک فلزی برای بافتنی، میل بافتنی، در علم زیست شناسی رشته ای باریک در زیر پرچم گل، فیله
صمغی که از درخت تراوش کند، روانی، سیال بودن
ویژگی حالت چشم هنگام بادقت نگاه کردن به یک چیز، در علم زیست شناسی خیری
کنایه از با حالت فرومانده از حیرت و شگفتی، باسرگشتگی، باحیرت، برای مثال ملک در سخن گفتنش خیره ماند / سر دست فرماندهی برفشاند (سعدی۱ - ۴۹)
خیره کننده، بی سبب، به بیهودگی، برای مثال هر که تواند که فرشته شود / خیره چرا باشد دیو و ستور (انوری - ۶۵۴)
کنایه از بی پروا، گستاخ، سرکش، بی شرم، برای مثال همه پیش من جنگجوی آمدند / چنان خیره و پوی پوی آمدند (فردوسی - ۱/۲۲۳)
خیره شدن: از روی حیرت و شگفتی به چیزی چشم دوختن، حیران و متحیر شدن
خیره کردن (ساختن): حیران و سرگردان ساختن، کنایه از به شگفتی انداختن
کنایه از با حالت فرومانده از حیرت و شگفتی، باسرگشتگی، باحیرت،
خیره کننده، بی سبب، به بیهودگی،
کنایه از بی پروا، گستاخ، سرکش، بی شرم،
خیره شدن: از روی حیرت و شگفتی به چیزی چشم دوختن، حیران و متحیر شدن
خیره کردن (ساختن): حیران و سرگردان ساختن، کنایه از به شگفتی انداختن