جدول جو
جدول جو

معنی میرجملگی - جستجوی لغت در جدول جو

میرجملگی
(جُ لَ / لِ)
عمل و شغل میرجمله: در خدمت جهانگیر پادشاه... به منصب میرجملگی سرافراز شده. (از تذکرۀ نصرآبادی 56)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ رُلْ لاه)
دهی است از دهستان وراوی بخش کنگان شهرستان بوشهر، واقع در 113هزارگزی خاور کنگان با 220 تن سکنه. آب آن از چاه و باران و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(جُ لَ / لِ)
وزیر (در اصطلاح مستعمل در هند) : بنا بر ظهور کاردانی به مرتبۀ وزارت که به عرف آنجا (هند) میرجمله می نامند رسیده. (عالم آرای عباسی ج 2 ص 883)
لغت نامه دهخدا
(جُ لَ)
میرزا محمد امین اصفهانی شاعر معاصر جهانگیر است و به هند رفته و منصب میرجملگی یافته است. این بیت او راست:
افتادگیی به طالعم هست
در پای خمی چرا نیفتم.
(تذکرۀ نصرآبادی ص 56)
لغت نامه دهخدا