نیست کننده. از میان برنده. متوفی (م ت وف فی) . کشنده. (از یادداشت مؤلف). ممیت. (السامی فی الاسامی). مقابل محیی: بزرگ است و غالب، دریابنده است و قاهر و میراننده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 316). گفت الهی.... آفریننده و زنده کننده و میراننده تویی. (قصص الانبیاء ص 54)
نیست کننده. از میان برنده. متوفی (م ُ ت َ وَف ْفی) . کشنده. (از یادداشت مؤلف). ممیت. (السامی فی الاسامی). مقابل محیی: بزرگ است و غالب، دریابنده است و قاهر و میراننده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 316). گفت الهی.... آفریننده و زنده کننده و میراننده تویی. (قصص الانبیاء ص 54)
مانندی. شباهت. مشابهت. مضارعت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مانند بودن: ندیدم من اندر جهان تاجور بدین فر و مانندگی با پدر. فردوسی. مانندگی یکی است به عرضی... (دانشنامه). ندانم که از پاکی پیکرش چه مانندگی سازم از جوهرش. نظامی
مانندی. شباهت. مشابهت. مضارعت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مانند بودن: ندیدم من اندر جهان تاجور بدین فر و مانندگی با پدر. فردوسی. مانندگی یکی است به عرضی... (دانشنامه). ندانم که از پاکی پیکرش چه مانندگی سازم از جوهرش. نظامی