جدول جو
جدول جو

معنی میراث - جستجوی لغت در جدول جو

میراث
مرده ریگ
تصویری از میراث
تصویر میراث
فرهنگ واژه فارسی سره
میراث
مالی که از مرده برای ورثه باقی می ماند
تصویری از میراث
تصویر میراث
فرهنگ فارسی عمید
میراث
مالی که از مرده به کسی رسد، ارث
تصویری از میراث
تصویر میراث
فرهنگ لغت هوشیار
میراث
مرده ریگ، آنچه از مال مرده که به خانواده اش می رسد
تصویری از میراث
تصویر میراث
فرهنگ فارسی معین
میراث
Inheritance, Legacy
تصویری از میراث
تصویر میراث
دیکشنری فارسی به انگلیسی
میراث
herança, legado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
میراث
dziedzictwo
دیکشنری فارسی به لهستانی
میراث
наследство , наследие
دیکشنری فارسی به روسی
میراث
спадщина
دیکشنری فارسی به اوکراینی
میراث
erfgoed, erfenis
دیکشنری فارسی به هلندی
میراث
Erbe
دیکشنری فارسی به آلمانی
میراث
herencia, legado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
میراث
héritage
دیکشنری فارسی به فرانسوی
میراث
eredità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
میراث
उत्तराधिकार , धरोहर
دیکشنری فارسی به هندی
میراث
উত্তরাধিকার , ঐতিহ্য , ঐতিহ্য
دیکشنری فارسی به بنگالی
میراث
warisan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
میراث
miras
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
میراث
유산
دیکشنری فارسی به کره ای
میراث
urithi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
میراث
继承 , 遗产
دیکشنری فارسی به چینی
میراث
遺産
دیکشنری فارسی به ژاپنی
میراث
ירושה , מורשת
دیکشنری فارسی به عبری
میراث
มรดก , มรดก
دیکشنری فارسی به تایلندی
میراث
ميراثٌ , وراثةٌ , إرثٌ
دیکشنری فارسی به عربی
میراث
میراث , وراثت
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

در تازی نیامده رخنی مانداکی رخنیک منسوب به میراث، ارث برنده وارث مرد میراثی چه داند قدر مال ک رستمی جان کند مجان یافت زال. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میران
تصویر میران
(پسرانه)
امیران، میر (امیر) + ان (پسوند جمع فارسی)، نام روستایی در استان آذربایجان شرقی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایراث
تصویر ایراث
وارث گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایراث
تصویر ایراث
وارث گردانیدن، کسی را وارث قرار دادن، برای کسی میراث گذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محراث
تصویر محراث
آتشکاو، گاو آهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایراث
تصویر ایراث
وارث کردن، کسی را وارث قرار دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میراب
تصویر میراب
آبیار، نگهبان و ناظر تقسیم آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محراث
تصویر محراث
انبر، وسیلۀ فلزی دوشاخه با دو فک که با آن آتش یا چیز دیگر را برگیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میراب
تصویر میراب
کسی که آب را به خانه ها و کشتزارها تقسیم می کند، نگهبان آب، آبیار
فرهنگ فارسی عمید