جدول جو
جدول جو

معنی مکمکه - جستجوی لغت در جدول جو

مکمکه
(عُ)
مکیدن همه شیر. (منتهی الارب) (آنندراج). مکیدن همه چیزی را. (از ناظم الاطباء). مکمک المخ مکمکه، مکید همه مغز استخوان را. (از اقرب الموارد) ، غلطان رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ مَ نَ)
خزانه و گنجینه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ مَ دَ)
کدین گازر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مَ کَ)
امراءه مکماکه، زن کوتاه گرداندام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازآنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ کَ)
مغز استخوان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خرجت مکاکته، یعنی بیرون آمد مغز آن استخوان. (از اقرب الموارد) ، مکیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَکْ کا کَ)
کنیزک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ کَمْ مَ)
دهن بند خر و آن کیسه مانندی است که بر دهن وی نهند تا نگزد. (منتهی الارب) (آنندراج). کیسه و یا چیز دیگری که بر دهان خر بندند تا نگزد. (ناظم الاطباء). کیسه مانندی که بر دهن خر نهند. (از اقرب الموارد) ، بیل که بدان زمین تخم پاشیده را پوشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ کَمْ مَهْ)
مکمه العینین، آنکه چشمش گشاده و وانشود. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَ مِ کَ)
امراءه متمکمکه، زن کوتاه گرداندام. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مکوکه
تصویر مکوکه
افزار جولاهگان که بدان جامه بافند: (مانند مکوک کج اندر کف جولاهه صد تار بریدی تا در تار دگر رفتی) (مولوی)، آلتی در چرخ خیاطی که ماسوره در میان آن جای دارد، طاسی که از آن آب خورند طاسی که بالای آن تنگ و میانش گشاد باشد، واحدی در عراق قدیم معادل 6، 1 قفیز یا 5 من: توضیح مکیالی برابر یک صاع و نصف یا نصف رطل تا 8 اوقیه یا نصف ویبه (ویبه 22 یا 34 مد است)، در جندی شاپور 3 و 2، 1 من
فرهنگ لغت هوشیار