غمناک. (منتهی الارب). غمگین. (ناظم الاطباء). سخت اندوهگین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، رنگ و آب بشده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، اندامی کمادنهاده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد)
غمناک. (منتهی الارب). غمگین. (ناظم الاطباء). سخت اندوهگین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، رنگ و آب بشده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، اندامی کمادنهاده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد)
گرفتار بیماری جگر. (ناظم الاطباء). کسی را گویند که در افعال کبدوی ضعفی باشد بی آنکه ورم یا درد داشته باشد. (از بحرالجواهر) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی را گویند که اندر جگر او آفتی باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) : خداوند جگر ضعیف را مکبود گویند و ضعیفی و درد جگر را کباد گویند. جالینوس می گوید مکبود آن را گویند که افعال جگر او باطل باشد بی آنکه دروی آماسی و ریشی و دبیله ای بود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
گرفتار بیماری جگر. (ناظم الاطباء). کسی را گویند که در افعال کبدوی ضعفی باشد بی آنکه ورم یا درد داشته باشد. (از بحرالجواهر) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی را گویند که اندر جگر او آفتی باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) : خداوند جگر ضعیف را مکبود گویند و ضعیفی و درد جگر را کباد گویند. جالینوس می گوید مکبود آن را گویند که افعال جگر او باطل باشد بی آنکه دروی آماسی و ریشی و دبیله ای بود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
جایی مقام کردن. (تاج المصادر بیهقی). به جایی مقیم شدن. (المصادر زوزنی). جای گرفتن و مقیم شدن، کم گردیدن شیر ناقه از درازی زمان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
جایی مقام کردن. (تاج المصادر بیهقی). به جایی مقیم شدن. (المصادر زوزنی). جای گرفتن و مقیم شدن، کم گردیدن شیر ناقه از درازی زمان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
ناقه که شیر وی کم نشود. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ماده شتری که دائماً شیردهد. (از اقرب الموارد) ، گوسفند که شیرش اندک شده باشد. (مهذب الاسماء). ناقۀ کم شیر، از اضداد است. ج، مکد. (منتهی الارب) (آنندراج). ماده شتر کم شیر، از اضداد است. و گویند این معنی از اشتباهات ’لیث’ است. ج، مکد. مکائد. (از اقرب الموارد)
ناقه که شیر وی کم نشود. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ماده شتری که دائماً شیردهد. (از اقرب الموارد) ، گوسفند که شیرش اندک شده باشد. (مهذب الاسماء). ناقۀ کم شیر، از اضداد است. ج، مُکد. (منتهی الارب) (آنندراج). ماده شتر کم شیر، از اضداد است. و گویند این معنی از اشتباهات ’لیث’ است. ج، مُکُد. مکائد. (از اقرب الموارد)
به گل سرخ رنگ کرده. (منتهی الارب) (آنندراج) : ثوب ممکود، جامۀ با گل سرخ رنگ شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شیر (بیشه) آلوده به خون شکار که گویا به گل سرخ رنگ کرده شده است. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
به گل سرخ رنگ کرده. (منتهی الارب) (آنندراج) : ثوب ممکود، جامۀ با گِل سرخ رنگ شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شیر (بیشه) آلوده به خون شکار که گویا به گل سرخ رنگ کرده شده است. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
مردی که خاتن طرفی از سر نرۀ وی بریده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه در ختنه کنارسر نرۀ وی بریده شده باشد. (ناظم الاطباء) ، بزرگ سر نره. ج، مکموراء. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که سر نرۀ وی بزرگ باشد. (ناظم الاطباء)
مردی که خاتن طرفی از سر نرۀ وی بریده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه در ختنه کنارسر نرۀ وی بریده شده باشد. (ناظم الاطباء) ، بزرگ سر نره. ج، مکموراء. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که سر نرۀ وی بزرگ باشد. (ناظم الاطباء)
خرمابن غلاف غوره برآورده. مکمومه. (منتهی الارب) (آنندراج). خرمابن طلعبرآورده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نهال خرما فروپوشیده به چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج). نهال خرمابن پوشیده شده به چیزی تا مصون و محفوظ ماند. (ناظم الاطباء). خوشۀ خرما که هنگام رطب شدن پوشیده شود تا میوۀ آن تر و تازه بماند و پرندگان و گرما آن را تباه نکنند. (از اقرب الموارد) ، شتری که دهان آن را با دهان بند بسته باشند تا نگزد. (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغه)
خرمابن غلاف غوره برآورده. مکمومه. (منتهی الارب) (آنندراج). خرمابن طلعبرآورده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نهال خرما فروپوشیده به چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج). نهال خرمابن پوشیده شده به چیزی تا مصون و محفوظ ماند. (ناظم الاطباء). خوشۀ خرما که هنگام رطب شدن پوشیده شود تا میوۀ آن تر و تازه بماند و پرندگان و گرما آن را تباه نکنند. (از اقرب الموارد) ، شتری که دهان آن را با دهان بند بسته باشند تا نگزد. (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغه)
سیف مغمود، شمشیر در نیام کرده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : شمس تبریزی برآر از چاه مغرب مشرقی همچو صبحی کو برآرد خنجر مغمود را. مولوی (کلیات شمس چ فروزانفر ج 7 ص 436). ، مجازاً پوشیده. (فرهنگ نوادر لغات، کلیات شمس چ فروزانفر) : به پیش چشم محمد بهشت و دوزخ عین به پیش چشم دگرکس مستر و مغمود. مولوی (کلیات شمس ایضاً)
سیف مغمود، شمشیر در نیام کرده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : شمس تبریزی برآر از چاه مغرب مشرقی همچو صبحی کو برآرد خنجر مغمود را. مولوی (کلیات شمس چ فروزانفر ج 7 ص 436). ، مجازاً پوشیده. (فرهنگ نوادر لغات، کلیات شمس چ فروزانفر) : به پیش چشم محمد بهشت و دوزخ عین به پیش چشم دگرکس مستر و مغمود. مولوی (کلیات شمس ایضاً)
آنکه بستیهند بر او در سؤال. (مهذب الاسماء). مردی که از کثرت سائلان تهیدست گردیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ماءمثمود، آبی که از کثرت ورود مردمان کم مانده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مردی که زنان آب وی برکشیده باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). مردی که زنان او را سست و ضعیف کرده باشند از بسیاری آرمیدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
آنکه بستیهند بر او در سؤال. (مهذب الاسماء). مردی که از کثرت سائلان تهیدست گردیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ماءمثمود، آبی که از کثرت ورود مردمان کم مانده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مردی که زنان آب وی برکشیده باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). مردی که زنان او را سست و ضعیف کرده باشند از بسیاری آرمیدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)