تمام و کامل گردانیده شده. (غیاث) (آنندراج). تمام گشته و نیکوشده و کاملتر و نیکوتر. (ناظم الاطباء). تام. تمام. کامل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اگر فرض کنیم که یک هزار مرد سلاح مکمل در صحرایی جمع کنند، به بلندی کوهی باشد و در صد انبار نگنجد. (تاریخ غازان ص 315). - مکمل گردانیدن، کامل کردن. تمام کردن: نعمت و ثروت و دستگاه او باری عز اسمه تمام و مکمل گرداناد. (تاریخ قم ص 4). بر سبیل رسم و عادت در شیوۀ نظم و نثر مجلدات در سلک انشا کشید و منشآت مکمل و مرتب گردانید. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 4). ، (اصطلاح فتیان) آن کس باشد که او راسراویل یا سلاح داده باشند. (نفایس الفنون)
تمام و کامل گردانیده شده. (غیاث) (آنندراج). تمام گشته و نیکوشده و کاملتر و نیکوتر. (ناظم الاطباء). تام. تمام. کامل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اگر فرض کنیم که یک هزار مرد سلاح مکمل در صحرایی جمع کنند، به بلندی کوهی باشد و در صد انبار نگنجد. (تاریخ غازان ص 315). - مکمل گردانیدن، کامل کردن. تمام کردن: نعمت و ثروت و دستگاه او باری عز اسمه تمام و مکمل گرداناد. (تاریخ قم ص 4). بر سبیل رسم و عادت در شیوۀ نظم و نثر مجلدات در سلک انشا کشید و منشآت مکمل و مرتب گردانید. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 4). ، (اصطلاح فتیان) آن کس باشد که او راسراویل یا سلاح داده باشند. (نفایس الفنون)
تمام و کامل گرداننده. (غیاث) (آنندراج). تمام کننده. متم ّ. کامل کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مجرد نسب علت بزرگی و پادشاهی نیست و الا حسب ذاتی وجوداً و عدماً مکمل ومنقص آن نتواند بود. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 162). - جملۀ مکمل، جمله ای است که معمولاً به واسطۀ یکی از حروف ربط به جملۀ ناقص پیوندد ومعنی آن را تکمیل کند مانند جملۀ ’گنج برنداری’ درمثال زیر: تارنج نبری، گنج برنداری
تمام و کامل گرداننده. (غیاث) (آنندراج). تمام کننده. مُتِم ّ. کامل کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مجرد نسب علت بزرگی و پادشاهی نیست و الا حسب ذاتی وجوداً و عدماً مکمل ومنقص آن نتواند بود. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 162). - جملۀ مکمل، جمله ای است که معمولاً به واسطۀ یکی از حروف ربط به جملۀ ناقص پیوندد ومعنی آن را تکمیل کند مانند جملۀ ’گنج برنداری’ درمثال زیر: تارنج نبری، گنج برنداری