جدول جو
جدول جو

معنی مکماح - جستجوی لغت در جدول جو

مکماح
(مِ)
ماده شتری که نزدیک به زاییدن رسیده باشد. ج، مکامیح. (ناظم الاطباء). واحد مکامیح است. (از اقرب الموارد). و رجوع به مکامیح شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
لگام کشیده داشتن ستور راتا سر راست دارد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کشیدن لگام تا ستور سر راست دارد. (المصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(مَحْ ما حِ)
کلمه ای است مبنی بر کسر که اشعار بر فنای چیزی وانقطاع آن میکند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مردچست سبک روح، مرد زفت دشوارخوی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). محمح. رجوع به محمح شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
جوانمرد و خوشخوی و ملاطف. ج، مسامیح. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
تبر، دم شمشیر. مکشح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مکشح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ)
بلند و بزرگ منش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مکشاح
تصویر مکشاح
تبر، لبه شمشیر دم شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار