جدول جو
جدول جو

معنی مکفر - جستجوی لغت در جدول جو

مکفر
مرد نیکوکاری که نسبت به او ناسپاسی شده، کافر خوانده شده
تصویری از مکفر
تصویر مکفر
فرهنگ فارسی عمید
مکفر
تکفیر کننده
تصویری از مکفر
تصویر مکفر
فرهنگ فارسی عمید
مکفر
(مُ کَفْ فَ)
ناسپاس کرده شده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نیکوکاری که نعمت او را سپاس نکنند. (از اقرب الموارد) ، مرد نیک استوارکرده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، فروگرفته شده در آهن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). استوار بسته در آهن. (از اقرب الموارد) ، تکفیرشده. کافرخوانده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، کفاره داده شده. و رجوع به تکفیر شود.
- یمین غیر مکفر، سوگندی که آن را با کفاره هم نشکنند. سوگند شدید. سوگند لازم:
به خاک پای تو گفتم یمین غیر مکفر
از آن زمان که بدانستم از یسار یمین را.
سعدی.
، پوشیده و ناچیز کرده (گناه) : آن حظ نفس ایشان به برکت صدق و انصاف مغفور و مکفر بود. (مصباح الهدایه چ همایی ص 279). ورجوع به تکفیر شود
لغت نامه دهخدا
مکفر
(مُ کَفْ فِ)
مرد سلاح پوش. (منتهی الارب) (آنندراج). مرد سلاح پوشیده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کافرخواننده کسی را. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد). آنکه کسی را کافر می خواند و تکفیر می کند آن را. (ناظم الاطباء). تکفیرکننده، کفاره دهنده. (غیاث) (آنندراج). کفاره کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
مکفر
ناسپاس کرده شده، تکفیر شده، کافر خوانده
تصویری از مکفر
تصویر مکفر
فرهنگ لغت هوشیار
مکفر
((مُ کَ فَّ))
کافر خوانده شده، کفاره داده شده
تصویری از مکفر
تصویر مکفر
فرهنگ فارسی معین
مکفر
((مُ کَ فِّ))
نسبت کفر دهنده به کسی، کفاره دهنده
تصویری از مکفر
تصویر مکفر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مظفر
تصویر مظفر
(پسرانه)
پیروز، غالب، موفق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مکدر
تصویر مکدر
تنگ دل، ملول، آزرده، تیره
مکدر شدن: تنگ دل شدن، اندوهگین شدن، تیره و تار شدن
مکدر کردن: تنگ دل کردن، اندوهگین کردن، تیره و تار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موفر
تصویر موفر
بسیار، زیاد، فراوان، به طور فراوان، وافر، معتدٌ به، درغیش، جزیل، به غایت، کثیر، بی اندازه، اورت، مفرط، متوافر، خیلی، غزیر، موفور، عدیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغفر
تصویر مغفر
زرهی که زیر کلاه خود بر سر می گذاشته اند، کلاه خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکار
تصویر مکار
بسیار مکر کننده، پرمکر، حیله گر، فریب دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکبر
تصویر مکبر
اذان گوینده در نماز جماعت، تکبیر گوینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکسر
تصویر مکسر
مکسرها، جمع واژۀ مکسر، جمعی که با تغییر شکل کلمه حاصل می شود نه با افزودن علامت های جمع مانند رجال (جمع رجل) و رسل (جمع رسول)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مظفر
تصویر مظفر
ظفریافته، پیروز، فیروز، کامروا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکفی
تصویر مکفی
کافی، کفایت دهنده، کفایت کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکثر
تصویر مکثر
توانگر، مال دار، بسیار مال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکرر
تصویر مکرر
تکرار شده، دوباره انجام شده، بازگوشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفکر
تصویر مفکر
فکر کننده، اندیشه کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفکر
تصویر مفکر
فکر کننده، اندیشه نماینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکثر
تصویر مکثر
مرد مالدار و توانگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکدر
تصویر مکدر
کدر و تیره شده، تار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکرر
تصویر مکرر
بار بار کرده شده، دوباره، باز از نو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکسر
تصویر مکسر
شکسته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکفن
تصویر مکفن
کفن پوشیده و کفن کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکفی
تصویر مکفی
کفایت دهنده، و بقدر احتیاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکور
تصویر مکور
پالان شتر پر فریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مظفر
تصویر مظفر
فیروز، مرد بمراد خود رسیده، آرزویافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکار
تصویر مکار
بسیار فریبنده، و پر مکر و پر حیله و غدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغفر
تصویر مغفر
خود، زیر خودی زرهی که زیر کلاهخود بر سر میگذاشته اند، کلاهخود: (فکندم کلاه گلین از سرش چنان کز سر غازیی مغفری) (منوچهری. د. 117)، جمع مغافر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژکفر
تصویر ژکفر
صبور و شکیبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشفر
تصویر مشفر
لفچ لب و لوچه جانوران را گویند، دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکبر
تصویر مکبر
تکبیر گوینده در نماز جماعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکرر
تصویر مکرر
پیاپی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مکار
تصویر مکار
نیرنگ باز، فریبا
فرهنگ واژه فارسی سره