- مکفر
- مرد نیکوکاری که نسبت به او ناسپاسی شده، کافر خوانده شده
معنی مکفر - جستجوی لغت در جدول جو
- مکفر
- ناسپاس کرده شده، تکفیر شده، کافر خوانده
- مکفر ((مُ کَ فَّ))
- کافر خوانده شده، کفاره داده شده
- مکفر ((مُ کَ فِّ))
- نسبت کفر دهنده به کسی، کفاره دهنده
- مکفر
- تکفیر کننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیاپی
نیرنگ باز، فریبا
صبور و شکیبا
فکر کننده، اندیشه کننده
تنگ دل، ملول، آزرده، تیره
مکدر شدن: تنگ دل شدن، اندوهگین شدن، تیره و تار شدن
مکدر کردن: تنگ دل کردن، اندوهگین کردن، تیره و تار کردن
مکدر شدن: تنگ دل شدن، اندوهگین شدن، تیره و تار شدن
مکدر کردن: تنگ دل کردن، اندوهگین کردن، تیره و تار کردن
توانگر، مال دار، بسیار مال
کافی، کفایت دهنده، کفایت کننده
ظفریافته، پیروز، فیروز، کامروا
مکسرها، جمع واژۀ مکسر، جمعی که با تغییر شکل کلمه حاصل می شود نه با افزودن علامت های جمع مانند رجال (جمع رجل) و رسل (جمع رسول)
تکرار شده، دوباره انجام شده، بازگوشده
اذان گوینده در نماز جماعت، تکبیر گوینده
بسیار مکر کننده، پرمکر، حیله گر، فریب دهنده
زرهی که زیر کلاه خود بر سر می گذاشته اند، کلاه خود
بسیار، زیاد، فراوان، به طور فراوان، وافر، معتدٌ به، درغیش، جزیل، به غایت، کثیر، بی اندازه، اورت، مفرط، متوافر، خیلی، غزیر، موفور، عدیده
لفچ لب و لوچه جانوران را گویند، دهان
فیروز، مرد بمراد خود رسیده، آرزویافته
خود، زیر خودی زرهی که زیر کلاهخود بر سر میگذاشته اند، کلاهخود: (فکندم کلاه گلین از سرش چنان کز سر غازیی مغفری) (منوچهری. د. 117)، جمع مغافر
بسیار فریبنده، و پر مکر و پر حیله و غدار
فکر کننده، اندیشه نماینده
پالان شتر پر فریب
کفایت دهنده، و بقدر احتیاج
کفن پوشیده و کفن کرده
شکسته شده
بار بار کرده شده، دوباره، باز از نو
کدر و تیره شده، تار
مرد مالدار و توانگر
تکبیر گوینده در نماز جماعت
رماننده، یاری دهنده، دستور دهنده
وافر و فراوان و بسیار افزون، زیاد کرده شده