جدول جو
جدول جو

معنی مکشاح - جستجوی لغت در جدول جو

مکشاح(مِ)
تبر، دم شمشیر. مکشح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مکشح شود
لغت نامه دهخدا
مکشاح
تبر، لبه شمشیر دم شمشیر
تصویری از مکشاح
تصویر مکشاح
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ شاح ح)
همدیگر حریص کننده بر کاری تا فوت نشود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بر یکدیگر سخت گیری کننده در کاری تا فوت نشود. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشاح شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ماده شتری که نزدیک به زاییدن رسیده باشد. ج، مکامیح. (ناظم الاطباء). واحد مکامیح است. (از اقرب الموارد). و رجوع به مکامیح شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مرد داغ کرده در تهیگاه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مبتلا به بیماری کشح. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
شتر با بانگ کشیش. (منتهی الارب) (آنندراج). بعیر مکشاش، شتر معتاد به کشیش و آن بانگ نخستین شتر است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ شاح ح)
از ’ش ح ح’، مجادل. مناقش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و منه فی صفته علیه السلام لیس بفظ و لاغلیظ و لا صخاب و لا فحاش و لا عیاب و لا مشاح ای لا مجادل و لا مناقش. (منتهی الارب). و رجوع به مشاحه شود
لغت نامه دهخدا
(مِ شَ)
تبر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دم شمشیر. مکشاح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دم شمشیر. (آنندراج). و رجوع به مکشاح شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کشاح
تصویر کشاح
داغ پهلو داغی که بر پهلوی ستوران نهند
فرهنگ لغت هوشیار