جدول جو
جدول جو

معنی مکربس - جستجوی لغت در جدول جو

مکربس(مُ کَ بَ)
گردسر. (منتهی الارب) (آنندراج). رجل مکربس الرأس، مرد گردسر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ کَ کَ)
آن که مادرانش پرستار بوده باشند. (مهذب الاسماء). آن که مادران او داهان بوده باشند یا از مادران او دوداه باشند یا سه یا مادر پدر او و مادر مادرش و مادر مادر او و مادر مادر پدری وی داهان باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). کسی که از داهان زاییده شده و مادران وی کنیز باشند. (ناظم الاطباء) ، اسیر و بندی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ کَ دَ)
مرد دستها و پایها به هم چسبیده. (منتهی الارب) (آنندراج). دست و پایها به هم بسته. (ناظم الاطباء) ، درهم اندام. (منتهی الارب) (آنندراج). گرد و درهم اندام. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی از دهستان ترک است که در شهرستان ملایر واقع است و 156 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران، ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ بَ)
دلو کرب بسته. (آنندراج) (از منتهی الارب) : دلو مکربه، دولی که به دستۀ آن ریسمانی بسته و طناب بزرگ آبکشی را بدان می بندند تا نپوسد و تباه نگردد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ کَ بِ)
در گل راه رونده. (ناظم الاطباء) ، جاء یمشی مکربلا، آمد مثل آنکه در گل راه می رود. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ)
جانوری است گزنده و موذی از جنس چلپاسه و پای کوتاه دارد و بیشتر در ویرانه ها می باشد گویند هر کرا بگزد دندان او در زخم بماند و سام ابرص همان است. (برهان). چلپاسه. (آنندراج). نوعی از چلپاسۀ زهردار بزرگ که به تازی سام ابرص گویند. (ناظم الاطباء). کرباسو. کرپاسو. کربسه. کربسو. (آنندراج). کرباسک. کربشه. کرباسه. کرپاشه. کربایس. کربس. کربش. رجوع به کرباسو، کرباسه، چلپاسه و مترادفات دیگر کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ کَبْ بِ)
مرد سست چشم سرشتی وفرومایه یا آنکه ناگاه به مردم درآید و فروپوشد آنها را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مطرق یا کسی که ناگاه به مردم درآید و آنان را فروپوشد. (از محیط المحیط). و رجوع به مطرق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ کَرْ رَ)
جوان کوتاه بالا پرگوشت. (منتهی الارب) (آنندراج). کوتاه بالای فربه پرگوشت. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ رَ)
هرچیزی که بدان زمین را جهت کشت شیار کنند. (ناظم الاطباء). ابزار شیار کردن زمین. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ)
شتاب و گویند جاء مکرباً، ای مسرعاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ)
بند اندام پر از پی. (منتهی الارب) (آنندراج). مفصل اندام پر و ممتلی از پی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سخت و درشت و استوار از حبل و بنا و مفصل و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). سخت و استوار از ریسمان و از بنا و از مفصل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، حافر مکرب، سم سخت و استوار. (از ذیل اقرب الموارد) ، ستور محکم و استوار بند، هر بند محکم، اسب و شتر که از شدت سرماپیش دروازه آرند تا از گرمی دود گرم گردد. ج، مکربات. (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به مکربات شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کربس
تصویر کربس
مارمولک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکرب
تصویر مکرب
شتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکبس
تصویر مکبس
دستگاه فشار منگنه
فرهنگ لغت هوشیار