جدول جو
جدول جو

معنی مکدرات - جستجوی لغت در جدول جو

مکدرات
(مُ کَدْ دَ)
آشفتگیها و پریشانیها و اندوهها و حادثه های زمانه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مکدرات
آشفتگی ها، پریشانی ها، اندوهها
تصویری از مکدرات
تصویر مکدرات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مقدرات
تصویر مقدرات
سرنوشت ها، نصیب ها، قسمت ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجارات
تصویر مجارات
با هم رفتن، هم قدم شدن، با یکدیگر برابری کردن، با یکدیگر سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدرکات
تصویر مدرکات
حواس پنجگانه، در علم زیست شناسی بویایی، چشایی، لامسه، شنوایی و بینایی، حواس خمسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخدرات
تصویر مخدرات
زن پرده نشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ئیدرات
تصویر ئیدرات
هیدرات، ترکیبی که در ساختمان شیمیایی خود دارای آب باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محدثات
تصویر محدثات
همۀ موجوداتی که در زمین و آسمان و فضای کیهانی وجود دارند
فرهنگ فارسی عمید
(مُ قَدْ دَ)
سرنوشتها و تقدیرات و قسمتها و نصیبها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ دِرْ را)
جمع واژۀ مدرّ یا مدر. رجوع به مدر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ خَدْ دَ)
زنان پرده نشین. مأخوذ از خدر بالکسر که به معنی پرده است. (غیاث) (آنندراج). خانم های باحجاب و پرده نشین و پاکدامن و با شرم و حیا. (ناظم الاطباء) : در عهد ایلک خان عقیله ای از مخدرات اولاد او از بهر امیر جلیل ابوسعید مسعود نامزد کرده بود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 طهران ص 395)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَدْ دِ)
ادویه که بیخوابی و سستی اندام آرد. (غیاث) (آنندراج). چیزهائی که اعضای آدمی را بی حرکت و سست میکند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
سرخاره. (یادداشت مؤلف). رجوع مدراه شود
لغت نامه دهخدا
به گونه رمن کالاهای فرستاده فرستاده ها فرستگان جمع صادره آنچه از محلی خارج کنند و به جای دیگر فرستند، کالاهایی که از کشوری به کشوری دیگر ارسال شود مقابل واردات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غادرات
تصویر غادرات
جمع غادره، بیوند گران مونث غادر، جمع غادرات غوادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکسرات
تصویر تکسرات
جمع تکسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مادیات
تصویر مادیات
جسمیات، مقابل مجردات، هر چیز که مادی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبدلات
تصویر مبدلات
جمع مبدله، ورتیکان، دگرگشتگان، دگردیسان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مبدعه، نو پدیدان آفریدگان، جمع مبدعه، نو یابان جمع مبدعه (مبدع) چیزهای تازه پدید آمده آفریده ها: و بعد از وقوف بر حقایق آن گرد دقایق مبدعات برآمدم، جمع مبدعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبددات
تصویر مبددات
جمع مبدده متفرقات پراکنده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکررات
تصویر تکررات
جمع تکرر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحدرات
تصویر تحدرات
جمع تحدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکبرات
تصویر تکبرات
جمع تکبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکثرات
تصویر تکثرات
جمع تکثر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکدیات
تصویر تکدیات
جمع تکدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکدیرات
تصویر تکدیرات
جمع تکدیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایدرات
تصویر ایدرات
فرانسوی آبانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکثرات
تصویر اکثرات
باک داشتن، پرواکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقدرات
تصویر مقدرات
سرنوشتها، تقدیرات، قسمتها
فرهنگ لغت هوشیار
زنان پرده نشین، خانمهای با حجاب و پرده نشین و پاکدامن و با شرم و حیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکدرات
تصویر تکدرات
جمع تکدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبارات
تصویر مبارات
برابری و نبرد کردن با کسی در کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخدرات
تصویر مخدرات
((مُ خَ دَّ))
جمع مخدره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دمکرات
تصویر دمکرات
مردم سالار
فرهنگ واژه فارسی سره
پرده نشینیان، مستوران، نسوان، بانوان، مخدره ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد