جدول جو
جدول جو

معنی مکتومان - جستجوی لغت در جدول جو

مکتومان(مَ)
نزد ارباب سلوک جماعتی را گویند از اولیا که چهار هزار تنند که همیشه در عالم می باشند و یکدیگر را نشناسند و جمال حال خود را ندانند و در کل احوال از خود و از خلق مستور باشند. و در ’لطایف اشرفی’ آورده که اکثر مکتومان در لباس غیر آشنا باشند و غیر از موحد اهل باطن، ایشان را نشناسند. و مکتومان از اهل تصرف نیستند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). مکتومون. (فرهنگ لغات و اصطلاحات عرفانی جعفر سجادی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مکتوم
تصویر مکتوم
پوشیده، پنهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تومان
تصویر تومان
ده هزار، در امور نظامی ده هزار سرباز، در دورۀ قاجاریه، واحد غیررسمی پول ایران، معادل ده ریال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کتمان
تصویر کتمان
پنهان کردن، پنهان داشتن چیزی یا امری
فرهنگ فارسی عمید
(مَ مَ / مِ)
پنهان و پوشیده و نهفته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کنارک شهرستان چاه بهار، واقع در 41هزارگزی چاه بهار با 100 تن سکنه، آب آن از چاه و باران و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
از ’ک ی ن’، کفیل. (محیط المحیط) (اقرب الموارد) (تاج العروس ج 9 ص 327)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مِ)
الحزن المکتمن، اندوه پنهان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، حزین. (اقرب الموارد) ، پوشیده گردنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). و رجوع به اکتمان شود
لغت نامه دهخدا
صاحب منتهی الارب ذیل تدسیم آرد: به روغن تر کردن و سیاه کردن کومان زنخ بچه را تا چشم نرسد به وی، و در حاشیه نوشته: کومان برآمدگی باشد
لغت نامه دهخدا
(رَف ف)
پنهان شدن. (فرهنگ فارسی معین) ، پنهان داشتن. (از منتهی الارب). پنهان کردن. (آنندراج). پوشیدن و پنهان کردن چیزی. (ترجمان القرآن جرجانی ص 81). پوشیدن راز. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). پوشیدن گواهی و جز آن. (غیاث اللغات). پوشیدگی. نگاهداری. نهان داشت. (ناظم الاطباء) : و هر راز که ثالثی در آن محرم نشود هر آینه از اشاعه مصون ماند و باز آنکه به گوش سیمی رسید بی شبهت در افواه افتد و بیش امکان کتمان آن صورت نبندد. (کلیله و دمنه). و عقل مرد را به هشت خصلت بتوان شناخت... پنجم مبالغت در کتمان راز خویش و از آن دیگران. (کلیله و دمنه). پردۀ کتمان در سر صورت واقعه می کشیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 298).
جنون سرشار و حسن از پرده بیرون تاز از شوخی
چسان دارند جز رسوا شدن کتمان یکدیگر.
درویش واله هروی (از آنندراج).
- کتمان سر، نگهداری راز. (ناظم الاطباء). پوشیده داشتن راز: برزویه گفت قویتر رکنی بناء مودت دوستان را کتمان اسرار دوستان است. (کلیله و دمنه). ابوعلی گفت چون نبض و تفسره بدیدم مرا یقین گشت که علت عشق است و از کتمان سر حال بدینجا رسیده است. (چهارمقاله از فرهنگ فارسی معین).
- کتمان شهادت، امتناع از گواهی دادن. (ناظم الاطباء).
، درگرفتن مشک شیر یا شراب را. (از منتهی الارب). درگرفتن و نگاه داشتن مشک شیر یا شراب را. (از ناظم الاطباء) ، یقال للفرس اذا ضاق منخره عن نفسه قد کتم الربو و کذا منخر واسع لایکتم الربو. (منتهی الارب). و چون منخر اسب تنگ باشد که نفس آن تنگی کند گویند قد کتم الربو و اگر منخر وی گشاد باشد گویند لایکتم الربو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ده هزار، (ناظم الاطباء) (از آنندراج)، کلمه مغولی به معنی ده هزار است، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (حاشیۀ برهان چ معین) : از هر ده یک نفر را امیر نه دیگر کرده و از میان ده امیر یک کس را امیر صد نام نهاده و تمامت صد را در زیر فرمان اوکرده و بدین نسبت تا هزار شود و به ده هزار کشد، امیری نصب کرده و او را امیرتومان خوانند و بدین قیاس و نسق هر مصلحتی که پیش آید ...، (جهانگشای جوینی یادداشت ایضاً)، چون جغتای بازگشت و سلطان جلال الدین رانیافت چنگیزخان، توربای تقشی را با دو تومان لشکر مغول نامزد کرد، (جهانگشای جوینی)، پسر بزرگتر را با چند تومان از سپاهیان جلد و مردان مرد به حد ...، (جهانگشای جوینی)، بوقاتیمور با تومانی لشکر بر سر راه مداین و بصره نشسته بود، (رشیدی)، با یک تومان بهادر نامدار، (رشیدی)، امیر چوپان ... با دو تومان لشکر ... به کنار آب کر رسید، (ذیل حافظ ابرو بر رشیدی)،
- امیرتومان، فرماندۀ ده هزارسپاهی، رئیس ده هزار نفر،
، مبلغی از پول، معادل ده هزار، درهم سیمین تازی که تقریباً یک ثلث کمتر از درهم یونان است، (ناظم الاطباء)، و به معنی زر نقد که به قدر بیست روپیه باشد، از لغات ترکی است، (آنندراج)، ده هزار مسکوک زر، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : پس گفته اند که چه مبلغ ضرورت باشد وزیر گفته پانصد تومان، (مزارات کرمان ص 51 از یادداشت ایضاً)، ده قران مسکوک معادل ده مثقال نقره، ده قران، ده هزار دینار، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، ده ریال رایج امروز، چون ریال امروزی معادل قران سابق و قران سابق هزار دینار نامیده می شد لذا ده ریال امروزی را به همان اعتبارقران سابق یک تومان نامند، رجوع به حاشیۀ برهان چ معین شود، هر یک از ایالاتی که از آنها ده هزار مرد جنگی خیزد، مانند ایالت سمرقند که دارای هفت تومان بوده و هفتاد هزار مرد جنگی از آنجا برمی خاسته، قسمت بزرگ از هر طایفه، (ناظم الاطباء)، به معنی گروه و پرگند و میغ، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مکتومان. رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
تأنیث مکتوم. رجوع به مکتوم و رجوع به مادۀ قبل شود، روغن به زعفران یا به وسمه آمیخته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
نام چاه زمزم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
رجل مکرمان، مرد کریم. (منتهی الارب). مرد کریم و جوانمرد و سخی. (ناظم الاطباء). در ندا گویند یا مکرمان، یعنی ای مرد کریم فراخ خوی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام مردی بوده دانا و فهمیده و عاقل. (برهان) (ناظم الاطباء) (از مؤید الفضلاء) (از انجمن آرا) (آنندراج). نام مردی کیس دانا. (سروری) (شرفنامۀ منیری). و رجوع به شعوری ج اول ورق 186 شود.
لغت نامه دهخدا
(اَکْ وَ)
به صیغۀ تثنیه، دو زیر پستان مرد. (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مکتومه. رجوع به مکتومه شود، رازها و سرها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پوشیده گشتن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مکتوب. نامه ها و مراسلات و نوشتجات. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مکتوبه: چون این مکتوبات را داعی به بخارا برد و در خدمت مولانا برهان اسلام، اعذار واضح او تقریر کرد به سر رضا آمد. (جوامع الحکایات)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مکتومه
تصویر مکتومه
مونث مکتوم
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی ده هزار و ده ریال، پول ایرانی که سابقاً ده هزار دینار بود، مبلغی از پول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکرمان
تصویر مکرمان
جوانمرد، بخشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتمان
تصویر اکتمان
پوشیده گرایی پنهان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتمان
تصویر کتمان
پوشیده و پنهان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکتوم
تصویر مکتوم
پنهان و پوشیده، نهان داشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتومات
تصویر محتومات
جمع محتومه (محتوم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکتوبات
تصویر مکتوبات
جمع مکتوبه، نوشته ها، نامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتمان
تصویر کتمان
((کِ))
پنهان داشتن، پنهان کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکتوم
تصویر مکتوم
((مَ))
پوشیده و پنهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تومان
تصویر تومان
ده ریال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکتمان
تصویر اکتمان
پنهان شدن، پوشیده گرایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مکتوبات
تصویر مکتوبات
نوشتارها
فرهنگ واژه فارسی سره
تومن، ده ریال، ده قران، ده هزار دینار، ده هزار سرباز (امیرتومان= ده هزار سرباز)
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پرده پوشی، پنهانکاری، خفیه کاری، کتم
متضاد: افشا
فرهنگ واژه مترادف متضاد