جدول جو
جدول جو

معنی مکتسی - جستجوی لغت در جدول جو

مکتسی
کسوت پوشیده، لباس پوشیده
تصویری از مکتسی
تصویر مکتسی
فرهنگ فارسی عمید
مکتسی
(مُ تَ)
جامه پوشیده. (مهذب الاسماء). پوشنده و گلیم در برکشنده. (غیاث) (آنندراج). کسوت پوشیده و آن که خود را لباس می پوشاند. (ناظم الاطباء) : هرگه که گوهر عقل در او به جنبش آید ذات او به لباس ملکیت مکتسی شود. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 100). گاه هوا هیئت آب بستاند، گاه آب به صورت هوا مکتسی شود... (مرزبان نامه).
- مکتسی گشتن، پوشیده شدن. محاط شدن:
در خیال از بس که گشتی مکتسی
نک به سوفسطایی بدظن رسی.
مولوی
لغت نامه دهخدا
مکتسی
جامه پوشنده کسوت پوش
تصویری از مکتسی
تصویر مکتسی
فرهنگ لغت هوشیار
مکتسی
((مُ تَ))
پوشاننده، جامه پوشنده
تصویری از مکتسی
تصویر مکتسی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مکتبی
تصویر مکتبی
کودکی که به مکتب می رود، مکتب دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکتسب
تصویر مکتسب
کسب شده، به دست آورده شده، به دست آمده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ)
روباروی شونده جهت مسأله و خواهنده. (آنندراج). آن که روباروی کسی می شود جهت در خواست و یا پرسیدن مسئله. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اکتهاء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
تشنه. (ناظم الاطباء). تشنه شونده. (از منتهی الارب). رجوع به امتساء شود
لغت نامه دهخدا
(مَ تَ)
منسوب به مکتب. وابسته به مکتب. مکتب رو: هر بچه مکتبی این مطلب را به خوبی می داند. و رجوع به مکتب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
به کرایه گیرنده. (آنندراج). کرایه گیرنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اکتراء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سِ)
به سعی خود حاصل کننده چیزی را. (غیاث) (آنندراج). ورزنده و آن که به سعی و کوشش خود چیزی را حاصل می کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سَ)
حاصل کرده شده چه مکتسب مصدر میمی نیز است به معنی اکتساب و چون یاء نسبت به مصدر ملحق شود گاهی معنی مفعول حاصل می آید. (غیاث). هر چیز حاصل کرده شده و کسب شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سِ)
شکننده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اکتسار شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سِ)
فحل که دم خود را بر هر دو ران خود زند، سگ یا اسبی که دم را در میان پای آورد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سگ که دم به میان پای درآورد. (آنندراج). و رجوع به اکتساع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
کافی و بسنده کننده به چیزی. (غیاث) (آنندراج). بسنده کرده و راضی و خشنود. (ناظم الاطباء). و رجوع به اکتفاء شود، در نزد حکماء، کسی است که به وی آنچه ممکن باشد از تحصیل کمالات مانند نفوس سماوی عطا شده است. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
دردگین گرده از ضرب. (آنندراج) (از منتهی الارب). رنجور از بیماری گرده. (ناظم الاطباء). آن که به کلیۀ او چیزی اصابت کرده و به درد آمده باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به اکتلاء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
کنیه گذارنده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کنایه کننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به اکتناء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کَسْ سی)
پوشندۀ کساء یعنی گلیم. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کساء پوشیده. (ناظم الاطباء). رجوع به تکسی شود
لغت نامه دهخدا
در تازی نیامده دبستانی نو آموز منسوب به مکتب، شاگردی که به مکتب رود: (این را که هر بچه مکتبی هم میداند و محتاج به پرسیدن نیست) (جمال زاده. سروته یک کرباس. 120)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکتسب
تصویر مکتسب
سعی و طلب حاصل کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکتسبی
تصویر مکتسبی
پوشنده گلیم در بر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکتسر
تصویر مکتسر
شکننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکتسف
تصویر مکتسف
یابنده آشکار کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکتفی
تصویر مکتفی
کافی و بسنده کننده بچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکسی
تصویر متکسی
گلیم پوشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکتسی شدن
تصویر مکتسی شدن
جامه پوشیدن: (هر گه که گوهر عقل درو (انسان) بجنبش آید ذات او بلباس ملکیت مکتسی شود) (مرزبان نامه. . 1317 ص 103)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکتسب
تصویر مکتسب
((مُ تَ س))
کسب شده، به دست آمده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکتفی
تصویر مکتفی
((مُ تَ))
اکتفا کننده
فرهنگ فارسی معین
اکتسابی، به دست آمده، کسب شده
متضاد: فطری، جبلی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
منسوب ومربوط به مکتب، مکتب رو، پای بند به مکتب، متعهد
فرهنگ واژه مترادف متضاد