جدول جو
جدول جو

معنی مکاهاه - جستجوی لغت در جدول جو

مکاهاه
(عَ قَ)
با هم نازیدن و فخر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). همدیگر را فخر کردن و برهمدیگر نازیدن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مکاهاه
گاو تازی لاف خودستایی
تصویری از مکاهاه
تصویر مکاهاه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماهانه
تصویر ماهانه
(دخترانه)
دختر ارمنشاه شاه ماچین در داستان سمک عیار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماهانه
تصویر ماهانه
ویژگی امری که هر ماه اتفاق می افتد، ویژگی حقوقی که در آخر هر ماه پرداخت شود، در هر ماه، ماهنامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجاهره
تصویر مجاهره
علنی شدن، آشکار شدن، آشکارا دشمنی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجاهده
تصویر مجاهده
مجاهدت، تلاش در راه دین، کوشش کردن، در تصوف مبارزه و مقابله با هواهای نفسانی، جنگ با کافران در راه اسلام، جهاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مباهات
تصویر مباهات
فخر کردن، نازیدن به کسی یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مباهله
تصویر مباهله
لعن و نفرین کردن به یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
(طَ)
چیزی به کرا فرادادن. (تاج المصادر بیهقی). به مزد دادن ستور وجز آن را. (آنندراج). اجاره دادن ستور یا خانه را. (از اقرب الموارد) : کاراه مکاراه و کراء، به مزد دادستور و جز آن را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ظَ رَ)
با هم بزرگ منشی نمودن و با هم مفاخره کردن. (منتهی الارب). با هم بزرگ منشی و فخر نمودن. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مفاخره. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
با یکدیگر دشنام دادن. (تاج المصادر بیهقی). همدیگر را دشنام دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ)
کهل شدن و به زاد برآمدن. (تاج المصادر بیهقی). پیر شدن. (از ناظم الاطباء). به کهولت رسیدن و کهل شدن. (از اقرب الموارد) ، زن گرفتن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ضَ فَ)
از ’ض ه ی’، با کسی یا با چیزی مانندگی کردن. (زوزنی) (یادداشت مؤلف) (دهار). مانندی کردن با کسی یا چیزی. (تاج المصادر بیهقی). مانستن با او و مانند گشتن وی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شبیه گشتن و مانند شدن و کار کردن مانند کار کسی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضَ ضَ/ ضُ ضُ)
برجستن بر پشت اسب و سوار شدن. (ناظم الاطباء). رجوع به مصاهوه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ بَ ثَ)
با هم یاری دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، عطا کردن بی پاداش و میل با هم کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). عطاکردن به یکدیگر با میل و بی پاداش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طَ سَ مَ)
هم سخن شدن با کسی. مفاوهه، نازیدن و فخر کردن. مفاوهه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَمْ بَ لَ)
از ’ر ه و’، نزدیک کسی شدن و گرد آمدن با وی. (از منتهی الارب). به کسی نزدیک شدن و با او اجتماع کردن. (از اقرب الموارد). مقاربه. (متن اللغه) ، سخن نرم گفتن با کسی. (از منتهی الارب). محامقه. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
نبرد کردن در فخر. (منتهی الارب) (آنندراج). مفاخرت. (از اقرب الموارد) : جاهاه مجاهاه، مفاخرت کرداو را و نبرد کرد با وی در فخریه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
قول کردن و گفت و شنود کردن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
ترک استقصا کردن در عیش. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). به نهایت نرسانیدن عشرت و شادمانی را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
از ’ب ه و’، نبرد کردن کسی را در حسن و خوبی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ شَ قَ)
کسی را غافل کردن، با همدیگر مکر و غدر نمودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
مانا و مشابه کسی شدن. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). مانایی. مشابهت. (منتهی الارب) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
از ’ل ه و’، پیکار و خصومت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). منازعه کردن. (از اقرب الموارد) ، با هم نزدیک گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به هنگام فطام رسیدن کودک. (منتهی الارب) (آنندراج). نزدیک شدن از شیر بازکردن کودک. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مباداه
تصویر مباداه
مبادات در فارسی: آشکار کردن نمایاندن، کین نمایی آشکار کردن دشمنی
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه مربوط و وابسته به ماه باشد، نقد و جنسی که در ماه بهر که مقرر شده میدهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباهله
تصویر مباهله
همدیگر را نفرین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباهره
تصویر مباهره
خود ستایی
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده در سروده سنجر کاشی: از لطف تو آنان که ندارند تفاخر از مرحمت و لطف تو باشند مباهان نازان
فرهنگ لغت هوشیار
مکافات در فارسی: شیان (جزا و مکافات باشد) برو تازه شد کینه ورزیان بکردندش از هر چه کرد او شیان (ابو شکور) سزا، رنج مکاکفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضاهاه
تصویر مضاهاه
مضاهات در فارسی: به چیزی مانند شدن همانندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاهاه
تصویر مجاهاه
نبرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباهاه
تصویر مباهاه
مباهات در فارسی نازش نازیدن به خود بالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباهات
تصویر مباهات
فخر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهانه
تصویر ماهانه
قاعدگی، قسطی
فرهنگ واژه فارسی سره