جدول جو
جدول جو

معنی مکاری - جستجوی لغت در جدول جو

مکاری
کسی که چهار پا کرایه می دهد، چاروادار
تصویری از مکاری
تصویر مکاری
فرهنگ فارسی عمید
مکاری
(مُ)
خربنده. (دهار) (مهذب الاسماء). به کرایه دهنده. ج، مکارون و اکریاء. (منتهی الارب). کسی که اسب و شتر و غیره به کرایه دهد. (غیاث). کسی که اسب و استرو خر به کرایه برد. (آنندراج). خربنده و کرایه دهنده یعنی آن کس که خر و اسب و اشتر کرایه می دهد. (ناظم الاطباء). کرایه دهنده ستور. ج، مکارون و گویند هؤلاء المکارون و ذهبت الی المکارین، و چون به ضمیر متصل متکلم وحده اضافه گردد گویند هذا مکاری (م ری ی ) ، و همچنین است در جمع هولاء مکاری (م ری ی ) که لفظ واحد و تقدیر مختلف است. اکنون مکاری غالباً به خرکچی و قاطرچی (خربنده و استربان) گفته می شود. (از اقرب الموارد). آنکه ستور چون خر و استر به کرایه دهد. چاروادار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چارپادار. کسی که به وسیلۀ چارپایان اهلی مانند اسب و خر و قاطر و یابو مسافر و بار حمل و نقل می کند. خربنده. خرکچی. این کلمه در زبان عوام مکّاری به همان معنی خرکچی و خربنده تلفظ می شود و گاه برای اشخاص به صورت لقب در می آید مانند حاجی مکاری. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده) : مردم آنجا بیشترین مکاری باشند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 144). مردم آن سلاح ور باشد و مکاری. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 145). مکاریان آن بارها را به سوی خانه خود بردن اولیتر دیدند. (کلیله و دمنه). بدان مرد مکاری ماند که بار خر یک سو سبک کند و یک سو سنگی. (مرزبان نامه چ 3 قزوینی ص 279).
کژ شود پالان و رختم بر سرم
وز مکاری هر زمان زخمی خورم.
مولوی.
خری دیدم در آنجا ایستاده
به پشتش ریش از چوب مکاری.
شفیع اثر (از آنندراج).
- مکاری مفلس، آنکه ستور به کرایه دهد و وجه کرایه بگیرد و چون هنگام سفر فرارسد او را ستوری نباشد. (از تعریفات جرجانی). و رجوع به همین مأخذ شود
لغت نامه دهخدا
مکاری
(مَکْ کا)
مکر و حیله گری و فریبندگی. (ناظم الاطباء). حالت و چگونگی مکار. گربزی:
وز شوی نهان به غدر و مکاری
در جام شراب زهر بگسارد.
ناصرخسرو.
و رجوع به مکار شود
لغت نامه دهخدا
مکاری
فریبندگی، حیله گری
تصویری از مکاری
تصویر مکاری
فرهنگ لغت هوشیار
مکاری
((مُ))
کرایه دهنده، کسی که چهارپایان را کرایه می دهد
تصویری از مکاری
تصویر مکاری
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از همکاری
تصویر همکاری
با هم کار کردن، به یکدیگر کمک کردن در کاری، هم پیشگی و شرکت در کاری
فرهنگ فارسی عمید
(هََ)
هم پیشگی، شرکت در کاری. (آنندراج) :
از هم آرایشی و همکاری
هر یکی را دگر کند یاری.
نظامی.
، رقابت:
یک دم از رشک تو آرام ندارد خورشید
هیچ دردی بتر از غیرت همکاری نیست.
صائب
لغت نامه دهخدا
تصویری از چکاری
تصویر چکاری
نابکار، باطل بیهوده، بی قدر حقیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکاری
تصویر تکاری
به سلاک گرفتن (سلاک کرایه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
مشارکت
فرهنگ واژه فارسی سره
معاضدت، همراهی، همیاری، دستیار، شراکت، هم پیشگی، همدستی، هم شغلی، هم قطاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
تعاونٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
Collaborative, Cooperative, Collaboration, Cooperation, Cooperativeness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
collaboration, collaboratif, coopération, coopératif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نمکدان گلی و نسبتا بزرگ که در آن آب ریخته و از آب و نمک موجود
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
合作 , 合作的
دیکشنری فارسی به چینی
نیرنگ بازی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
تعاون , مشترکہ , تعاون , تعاون کرنے والا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
ความร่วมมือ , ร่วมมือ , ความร่วมมือ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
kolaborasi, kolaboratif, kerjasama, kooperatif
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
שיתוף פעולה , שיתופי פעולה , שִׁתּוּף פָּעֳלוּת , שיתופי פעולה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
協力 , 協力的 , 協力的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
협력 , 협력적인 , 협력 , 협력적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
ushirikiano
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
colaboração, colaborativo, cooperação, cooperativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
işbirliği, işbirlikçi
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
সহযোগিতা , সহযোগী , সহযোগিতা , সহযোগী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
सहयोग , सहकारी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
Zusammenarbeit, kollaborativ, kooperativ
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
samenwerking, samenwerkend, coöperatief
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
співпраця , спільний , кооперативний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
сотрудничество , совместный , кооперативный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
współpraca, współpracy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
colaboración, colaborativo, cooperación, cooperativo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از همکاری
تصویر همکاری
collaborazione, collaborativo, cooperazione, cooperativo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی