جمع واژۀ مکرهه. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مکره. آنچه انسان آن را ناپسند دارد و بر او سخت و دشوار باشد و در حدیث است: ’اسباغ الوضوء علی المکاره’ و مراد از آن وضو ساختن است با وجود عوامل سخت و دشوار. (از ذیل اقرب الموارد). سختیها. (منتهی الارب). به معنی مکروهات یعنی رنج و سختیها. (غیاث) (آنندراج) : خدای عزوجل از تنش بگرداناد مکاره دو جهان و وساوس خناس. منوچهری. سبوی بگزین تا گردی از مکاره دور برو بر آن ره تا جاودانه شاد بوی. منوچهری. بختت ازلی باد و بقایت ابدی باد ایزدمرساناد به روی تو مکاره. منوچهری. پیوسته مفر آوارگان و مقر خستگان مکاره باد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 288). مکاره از این ساحت عز و جلال بعید و اقبال و دولت متواتر. (لباب الالباب چ نفیسی ص 6). زانکه جنت از مکاره رسته است رحم، قسم عاجز اشکسته است. مولوی (مثنوی چ خاور ص 245). در طلب مصالح و دفع مکاره و جذب خیرو منع شر به پدران مشفق اقتدا کند. (اخلاق ناصری). نعیم بهشت را دیوار مکاره درپیش. (گلستان). هرچند بعضی از اقویا که قوت تحمل مشاق و صبر بر مکاره داشته اند... (مصباح الهدایه چ همایی ص 267). چه صابر پیوسته در مکاره به کأس مخالفت نفس خود را شرب صبر می چشاند. (مصباح الهدایه، ایضاً ص 383). - مکاره کشیدن، تحمل کردن سختیها و رنجها: ابوعثمان گوید صبار آن بود که خوی کرده باشد به مکاره کشیدن. (ترجمه رسالۀ قشیریه چ فروزانفر ص 280). ، امور زشت و ناپسند. مکروهات: بزرگواری کز سیرت و مکارم او همه مکاره بیرون شد از سرشت بشر. عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 199). چشم نعمتی است و بینایی در او نعمتی... و کفران آن نظر به محرمات ومکاره و فضول. (مصباح الهدایه چ همایی ص 385)
جَمعِ واژۀ مکرهه. (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ مَکرَه. آنچه انسان آن را ناپسند دارد و بر او سخت و دشوار باشد و در حدیث است: ’اسباغ الوضوء علی المکاره’ و مراد از آن وضو ساختن است با وجود عوامل سخت و دشوار. (از ذیل اقرب الموارد). سختیها. (منتهی الارب). به معنی مکروهات یعنی رنج و سختیها. (غیاث) (آنندراج) : خدای عزوجل از تنش بگرداناد مکاره دو جهان و وساوس خناس. منوچهری. سبوی بگزین تا گردی از مکاره دور برو بر آن ره تا جاودانه شاد بوی. منوچهری. بختت ازلی باد و بقایت ابدی باد ایزدمرساناد به روی تو مکاره. منوچهری. پیوسته مفر آوارگان و مقر خستگان مکاره باد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 288). مکاره از این ساحت عز و جلال بعید و اقبال و دولت متواتر. (لباب الالباب چ نفیسی ص 6). زانکه جنت از مکاره رسته است رحم، قسم عاجز اشکسته است. مولوی (مثنوی چ خاور ص 245). در طلب مصالح و دفع مکاره و جذب خیرو منع شر به پدران مشفق اقتدا کند. (اخلاق ناصری). نعیم بهشت را دیوار مکاره درپیش. (گلستان). هرچند بعضی از اقویا که قوت تحمل مشاق و صبر بر مکاره داشته اند... (مصباح الهدایه چ همایی ص 267). چه صابر پیوسته در مکاره به کأس مخالفت نفس خود را شرب صبر می چشاند. (مصباح الهدایه، ایضاً ص 383). - مکاره کشیدن، تحمل کردن سختیها و رنجها: ابوعثمان گوید صبار آن بود که خوی کرده باشد به مکاره کشیدن. (ترجمه رسالۀ قشیریه چ فروزانفر ص 280). ، امور زشت و ناپسند. مکروهات: بزرگواری کز سیرت و مکارم او همه مکاره بیرون شد از سرشت بشر. عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 199). چشم نعمتی است و بینایی در او نعمتی... و کفران آن نظر به محرمات ومکاره و فضول. (مصباح الهدایه چ همایی ص 385)
بازار سالیانه. بازار موسمی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ از کلمه ’ماکاریوسکایا یارمارکا’ روسی یعنی بازار سالیانۀ قدیس ماکاریوس. بازاری که سالی یک بار در محلی معین به مدت چند روز دایر شود و از اکناف مختلف یک کشور یا کشورهای متعدد کالاهای گوناگون در آن بازار گردآورند و در معرض خرید و فروش گذارند. و رجوع به یادداشتهای قزوینی ج 7 ص 128 شود
بازار سالیانه. بازار موسمی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ از کلمه ’ماکاریوسکایا یارمارکا’ روسی یعنی بازار سالیانۀ قدیس ماکاریوس. بازاری که سالی یک بار در محلی معین به مدت چند روز دایر شود و از اکناف مختلف یک کشور یا کشورهای متعدد کالاهای گوناگون در آن بازار گردآورند و در معرض خرید و فروش گذارند. و رجوع به یادداشتهای قزوینی ج 7 ص 128 شود
زن بسیار مکرکننده. (غیاث) (آنندراج). زن پرمکر و پرحیله. (ناظم الاطباء) : کیست دنیا زنی است مکاره چیست در خانه زن غدار. خاقانی. ایمن مشو ز محنت دنیا که این عجوز مکاره می نشیند و محتاله می رود. حافظ
زن بسیار مکرکننده. (غیاث) (آنندراج). زن پرمکر و پرحیله. (ناظم الاطباء) : کیست دنیا زنی است مکاره چیست در خانه زن غدار. خاقانی. ایمن مشو ز محنت دنیا که این عجوز مکاره می نشیند و محتاله می رود. حافظ
محاره در فارسی: کاهش، باز گشتگاه، پیوند دوش، شسن صدف، شسنی استخوان شسنی، اندک، مغاک گوش نقصان کاهش، جای بازگشت، اندرون گوش، پیوند کتف، صدف، هر استخوان که مانند صدف باشد، اندک مقابل فراوان: بنگر بزمین و سپاه دشمن کان هست فراوان و این محاره. (عثمان مختاری)
محاره در فارسی: کاهش، باز گشتگاه، پیوند دوش، شسن صدف، شسنی استخوان شسنی، اندک، مغاک گوش نقصان کاهش، جای بازگشت، اندرون گوش، پیوند کتف، صدف، هر استخوان که مانند صدف باشد، اندک مقابل فراوان: بنگر بزمین و سپاه دشمن کان هست فراوان و این محاره. (عثمان مختاری)
مناره در فارسی مونث منار و نره به گواژ خاقانی گفته است: که در میانه مقصوره عیال تو باد مناره ای که میانپای دوستان من است نره شرم مرد آلت رجولیت: (که در میانه مقصوره عیال تو باد مناره ای که میان پای دوستان من است) (خاقانی. عبد. 714)
مناره در فارسی مونث منار و نره به گواژ خاقانی گفته است: که در میانه مقصوره عیال تو باد مناره ای که میانپای دوستان من است نره شرم مرد آلت رجولیت: (که در میانه مقصوره عیال تو باد مناره ای که میان پای دوستان من است) (خاقانی. عبد. 714)