جدول جو
جدول جو

معنی مکارده - جستجوی لغت در جدول جو

مکارده
(ظَءْ ظَ ءَ)
همدیگر را دور کردن و راندن با هم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مکاره
تصویر مکاره
بازاری که هر سال به مدت چند روز در یک کشور تشکیل شود و از کشورهای دیگر کالاهایی برای فروش به آن بازار بیاورند
کنایه از جای بی نظم و شلوغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکاره
تصویر مکاره
زشتی، زشت بودن، بدگلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطارده
تصویر مطارده
حمله کردن به یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
(ظَءْفْ)
بشتافتن و پنهان شدن در جایی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، گریختن از چیزی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). کارز عن فلان مکارزه، گریخت از فلان. (از اقرب الموارد) ، عاجز کردن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رها کردن قوم چیزی و اخذ کردن جز آن را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شهری است در اندلس. (منتهی الارب). شهری است به اندلس از نواحی طلیطله. (از معجم البلدان). زادگاه گروهی از مشاهیر علمای اسلام است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ / رِ / مَکْ کا رَ / رِ)
بازار سالیانه. بازار موسمی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ از کلمه ’ماکاریوسکایا یارمارکا’ روسی یعنی بازار سالیانۀ قدیس ماکاریوس. بازاری که سالی یک بار در محلی معین به مدت چند روز دایر شود و از اکناف مختلف یک کشور یا کشورهای متعدد کالاهای گوناگون در آن بازار گردآورند و در معرض خرید و فروش گذارند. و رجوع به یادداشتهای قزوینی ج 7 ص 128 شود
لغت نامه دهخدا
(مَ رِهْ)
جمع واژۀ مکرهه. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مکره. آنچه انسان آن را ناپسند دارد و بر او سخت و دشوار باشد و در حدیث است: ’اسباغ الوضوء علی المکاره’ و مراد از آن وضو ساختن است با وجود عوامل سخت و دشوار. (از ذیل اقرب الموارد). سختیها. (منتهی الارب). به معنی مکروهات یعنی رنج و سختیها. (غیاث) (آنندراج) :
خدای عزوجل از تنش بگرداناد
مکاره دو جهان و وساوس خناس.
منوچهری.
سبوی بگزین تا گردی از مکاره دور
برو بر آن ره تا جاودانه شاد بوی.
منوچهری.
بختت ازلی باد و بقایت ابدی باد
ایزدمرساناد به روی تو مکاره.
منوچهری.
پیوسته مفر آوارگان و مقر خستگان مکاره باد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 288). مکاره از این ساحت عز و جلال بعید و اقبال و دولت متواتر. (لباب الالباب چ نفیسی ص 6).
زانکه جنت از مکاره رسته است
رحم، قسم عاجز اشکسته است.
مولوی (مثنوی چ خاور ص 245).
در طلب مصالح و دفع مکاره و جذب خیرو منع شر به پدران مشفق اقتدا کند. (اخلاق ناصری). نعیم بهشت را دیوار مکاره درپیش. (گلستان). هرچند بعضی از اقویا که قوت تحمل مشاق و صبر بر مکاره داشته اند... (مصباح الهدایه چ همایی ص 267). چه صابر پیوسته در مکاره به کأس مخالفت نفس خود را شرب صبر می چشاند. (مصباح الهدایه، ایضاً ص 383).
- مکاره کشیدن، تحمل کردن سختیها و رنجها: ابوعثمان گوید صبار آن بود که خوی کرده باشد به مکاره کشیدن. (ترجمه رسالۀ قشیریه چ فروزانفر ص 280).
، امور زشت و ناپسند. مکروهات:
بزرگواری کز سیرت و مکارم او
همه مکاره بیرون شد از سرشت بشر.
عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 199).
چشم نعمتی است و بینایی در او نعمتی... و کفران آن نظر به محرمات ومکاره و فضول. (مصباح الهدایه چ همایی ص 385)
لغت نامه دهخدا
(مَکْ کا رَ / رِ)
زن بسیار مکرکننده. (غیاث) (آنندراج). زن پرمکر و پرحیله. (ناظم الاطباء) :
کیست دنیا زنی است مکاره
چیست در خانه زن غدار.
خاقانی.
ایمن مشو ز محنت دنیا که این عجوز
مکاره می نشیند و محتاله می رود.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(رِ)
شهری بزرگ است از اعمال قرطبه میان آن و قرطبه شش منزل است. شهری زیبا و بناهای عالی و کاخهای رفیع ساخته از رخام دارد. (از معجم البلدان). بزرگترین شهری است اندر اندلس و آنرا حصاری و باره ای و خندقی است محکم. (حدود العالم چ دانشگاه ص 182)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهن کارده، دهن الکاذی. (دزی ج 2 ص 434)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
دهی از دهستان چولائی خانه بخش حومه شهرستان مشهد. 43هزارگزی شمال خاوری مشهد، دوهزارگزی باختر راه مشهد به کلات. دامنه و معتدل است. سکنه 349 تن. رودخانه دارد ومحصول آن غلات و چغندر و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
نام پلی در بیجانکر (هند). (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 626)
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ بَ)
رنج چیزی بکشیدن. (المصادر زوزنی). سختی کشیدن. (تاج المصادر بیهقی). رنج کشیدن و سختی دیدن. کباد. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، افکندن مسافر خود را به هول و سختی شب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
چیزی به کرا فرادادن. (تاج المصادر بیهقی). به مزد دادن ستور وجز آن را. (آنندراج). اجاره دادن ستور یا خانه را. (از اقرب الموارد) : کاراه مکاراه و کراء، به مزد دادستور و جز آن را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ظَءْتْ)
نزدیک شدن باهم یا آهنگ کردن به سوی چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) : کاربه مکاربه و کراباً، نزدیک شد به او. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ظَ ظَ بَ)
با کسی به کرم نورد کردن. (المصادر زوزنی). نبرد کردن با کسی در جوانمردی. (آنندراج). تقدم جستن بر کسی در کرم. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). کارمه مکارمه فکرمه، نبرد کرد با او در کرم و جوانمردی پس غالب آمد او را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ رِ دَ)
جمع واژۀ مفردی. کسانی که در دوران سلاطین ممالیک جزء ’حلقه’ محسوب می شدند و از جندیهای ’ممالیک’ممتاز و مشخص بودند. (از دزی ج 2 ص 251) : اهالی شهر را از مفارده و محترفه چنان حشر داد کردن وبیرون داد بردن که هرکه بازمی ماند دکان او غارت می کردند. (مسامره الاخبار ص 126). و رجوع به مفردی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ دَ)
محارد. ماده شتر کم شیر و یا ماده شتر که شیرش بند آمده باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
حراد. (منتهی الارب). اندک شیر شدن اشتر. (زوزنی) (تاج المصادربیهقی). کم شیر شدن شتران و یا بند آمدن شیر آنها. (منتهی الارب) ، اندک آب شدن سال. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). کم آب شدن سال. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
با کسی دستان آوردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). بدسگالیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مکر کردن. (از اقرب الموارد). و رجوع به مکایده و مکایدت شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
نزدیک شدن. (تاج المصادر بیهقی). مکاد. کود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مکاد و کود شود، خواستن. (تاج المصادر بیهقی) ، چون کسی چیزی طلب کند و ارادۀ دادن نداشته باشد می گوید: لا و لامکاده، نخواهم داد و ارادۀ دادن هم ندارم. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، لامهمه و لامکاده، ای لااهم و لااکاد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ طَ)
با یکدیگر بر آب آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با کسی به آب یا جایی بیامدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مطارده. مطاردت. بر یکدیگر حمله آوردن: و لشکر بر دو جانب آب سغد نزول کردند و جوانان لشکر بر سبیل مطارده کرّ و فرّی می نمودند. (جهانگشای جوینی) جوانان جنگجو از هر جانب یک یک در میدان آیند و بر سبیل مجادله و مطارده دستی بر هم اندازند. (جهانگشای جوینی). با پنج شش کس معدود که اسبان ایشان در زین بود. برنشست و مطارده و مجادلۀ بسیار نمود. (جهانگشای جوینی).
- مطارده کردن، بر یکدیگرحمله کردن: قومی آنجا بگذاشته بود تا اگربر عقب لشکری برسد ساعتی مطارده کنند چندانکه میان او و خصم مابینی حاصل آید. (جهانگشای جوینی). و رجوع به مطاردت و مطارده شود
بر یکدیگر حمله بردن. (تاج المصادر بیهقی). حمله آوردن بر یکدیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ بعد و طراد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ دَ / یِ دِ)
مکایده. مکایدت: بر سبیل مکایده با پدر در نهان به خلیفۀ بغداد و به سلاطین و ملوک دیگر بلاد، کسان فرستاده است. (جهانگشای جوینی). و رجوع به مکایدت و مکایده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مکاره
تصویر مکاره
رنجها و سختیها و ناخوشی ها
فرهنگ لغت هوشیار
موارده و مواردت در فارسی: هم آبشخوری، همزبانی هم سخنی باهم بیک آبشخور وارد شدن، ورود (بابشخور)، همزبانی همسخنی: . .} و آن اطناب و مبالغت مقرون بلطافت مواردت از داستان شیر و گاو آغاز افتاده است که اصل آنست ) (کلیله. مصحح مینوی. 26- 2 5)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکایده
تصویر مکایده
بد اندیشی بد سگالی ترفندگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکابده
تصویر مکابده
مکابده و مکابدت فارسی: زهنجه دیدن رنج کشیدن رنج کشیدن سختی دیدن: (این حرفه از مکابدت زراعت و تحمل حرارت هواجر و معانات حراثت بهتر است بعد ازین معبری کنم) (روضه العقول. مقدمه مرزبان نامه. چا. 1337 ص یا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفارده
تصویر مفارده
جمع مفردی: (اهالی شهر را از مفارده و محترفه چنان حشرداد کردن و بیرون داد بردن که هرکه باز می ماند دکان او غارت میکردند) (مسامره الاخبار. 126)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطارده
تصویر مطارده
بیکدیگر حمله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاره
تصویر مکاره
((مَ رِ))
جمع مکرهه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکایده
تصویر مکایده
((مُ یِ دَ یا دِ))
بداندیشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکاره
تصویر مکاره
((مَ کّ رِ))
بسیار مکرکننده، حیله گر، بازاری که هر سال یک بار به مدت چند روز در محلی برگزار می شود و از شهرها و کشورهای مختلف در آن شرکت می جویند
فرهنگ فارسی معین
هر جیز بزرگ تر از اندازه
فرهنگ گویش مازندرانی