با همدیگر کذب کننده به دوستی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سخن دروغ گوینده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تکاذب شود
با همدیگر کذب کننده به دوستی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سخن دروغ گوینده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تکاذب شود
به دروغ دارنده. ج، مکذبون. (مهذب الاسماء). آن که به دروغ نسبت کند. آن که به دروغ شمرد. تکذیب کننده. دروغ شمارنده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ثم انکم ایها الضالون المکذبون. (قرآن 51/56) ، ناقه مکذب، ناقه ای که گشنی کرده شود و دم بردارد و باردارنگردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
به دروغ دارنده. ج، مکذبون. (مهذب الاسماء). آن که به دروغ نسبت کند. آن که به دروغ شمرد. تکذیب کننده. دروغ شمارنده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ثم انکم ایها الضالون المکذبون. (قرآن 51/56) ، ناقه مکذب، ناقه ای که گشنی کرده شود و دم بردارد و باردارنگردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
دروغزن. دروغگو. جلب. غرّار. رجوع به همین مدخلها شود. خائن. مائن. ج، کاذبون، کذاب. (مهذب الاسماء). کاذبین. با ترکیبات ذیل آید: اشتهای کاذب یا شهوت کاذب، مقابل اشتهای صادق. تشنگی کاذب. جوع کاذب. حدیث کاذب. (نفایس الفنون). رجوع به مدخل صادق شود. درز کاذب. صبح کاذب یا صبح بامداد نخست: عشوۀ صبح کاذب است کز او خبر آفتاب نشنیدم. خاقانی. لاف دینداری زنم چون صبح آخر ظاهر است کاندرین دعوی ز صبح اولین کاذب ترم. خاقانی. صبح صادق پس کاذب چه کند بر تن دهر چادر سبز درد تا زن رسوا بینند. خاقانی. امل چون صبح کاذب گشت کم عمر چو صبح صادق دل گشت روشن. خاقانی. مشعلۀ صبح تو بردی بشام کاذب و صادق تو نهادیش نام. نظامی. غشاء کاذب. فجر کاذب. رجوع به فجر شود. تکذیب، کاذب شدن ناقه. (منتهی الارب). کاذب گردیدن شتر ماده، یعنی ناقه ای که گشنی کرده شود و دم بردارد و باردار نگردد. کذبت الناقه. (منتهی الارب)
دروغزن. دروغگو. جلب. غرّار. رجوع به همین مدخلها شود. خائن. مائن. ج، کاذبون، کذاب. (مهذب الاسماء). کاذبین. با ترکیبات ذیل آید: اشتهای کاذب یا شهوت کاذب، مقابل اشتهای صادق. تشنگی کاذب. جوع کاذب. حدیث کاذب. (نفایس الفنون). رجوع به مدخل صادق شود. درز کاذب. صبح کاذب یا صبح بامداد نخست: عشوۀ صبح کاذب است کز او خبر آفتاب نشنیدم. خاقانی. لاف دینداری زنم چون صبح آخر ظاهر است کاندرین دعوی ز صبح اولین کاذب ترم. خاقانی. صبح صادق پس کاذب چه کند بر تن دهر چادر سبز دَرَد تا زن رسوا بینند. خاقانی. امل چون صبح کاذب گشت کم عمر چو صبح صادق دل گشت روشن. خاقانی. مشعلۀ صبح تو بردی بشام کاذب و صادق تو نهادیش نام. نظامی. غشاء کاذب. فجر کاذب. رجوع به فجر شود. تکذیب، کاذب شدن ناقه. (منتهی الارب). کاذب گردیدن شتر ماده، یعنی ناقه ای که گشنی کرده شود و دم بردارد و باردار نگردد. کذبت الناقه. (منتهی الارب)
جمع واژۀ معذب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در تاج العروس و معجم متن اللغه جمع معذبه به معنی خرقۀ زنان هنگامی که بر کمر بندند، آمده است نه جمع معذب. و رجوع به معذب شود
جَمعِ واژۀ مَعذِب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در تاج العروس و معجم متن اللغه جمع مَعذَبَه به معنی خرقۀ زنان هنگامی که بر کمر بندند، آمده است نه جمع معذب. و رجوع به معذب شود
آن بنده ای که خویشتن را بخرد. (دهار). آنکه خود را از خواجه بازخرد. (مهذب الاسماء). بندۀ بها بر خود بریده. (منتهی الارب). غلامی که به رضای مالک خود قیمت خود رامتکفل شود که از مزدوری خود به مالک خویش ادانماید و آزاد گردد. (غیاث) (آنندراج). بنده ای که با صاحب خود بهای خود را قطع کرده تا کم کم بپردازد. (ناظم الاطباء). بنده ای که مالک او با وی قرارداد بسته که اگر بهای خود را بپردازد آزاد گردد. (از اقرب الموارد). عبدی که قرارداد کتابت با مولای خود منعقد کرده باشد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : جنید گفت بندۀ مکاتب هنوز بنده بود مادام که در می بر وی باقی بود. (ترجمه رسالۀ قشیریه چ فروزانفر ص 343 و 344). اگر... بندۀ مکاتب ما خواهی که باشی تا پس از کتابت رقم تحریر ما بر رقبۀ خودکشی هر چه زودتر ربقۀ طاعت را گردن بنه. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 202). مکاتب را اگر یک جو بمانده ست بدان جو جاودان در گو بمانده ست. عطار (اسرارنامه چ گوهرین ص 59). گرچه بر من رقم تحریر است چون مکاتب ز تو خود را بخرم. کمال الدین اسماعیل (چ حسین بحرالعلومی ص 253). روز دیگر بهر ابناءالسبیل روز دیگر مر مکاتب را کفیل. مولوی. ورجوع به کتابت و مکاتبه و ترکیب عبد مکاتب ذیل عبد شود. - مکاتب مشروط، بنده ای است که با مولای خود عقدی بسته که در فلان مدت فلان مبلغ را بپردازد تا آزادشود، و شرط کرده است که اگر به پرداخت مبلغ قادر نبود به رقیت او بازگردد. و رجوع به ترکیب بعد شود. - مکاتب مطلق، بنده ای است که با مولای خود عقد بسته و در آن عقد مدت و عوض را معین ساخته است که پس از پرداخت آن عوض در آن مدت آزاد باشد. و رجوع به ترکیب قبل شود. ، حدیثی است که حاکی از کتابت معصوم باشد اعم از آنکه به خط خود او باشد یا املاء او و خط دیگری. (فرهنگ علوم نقلی جعفر سجادی)
آن بنده ای که خویشتن را بخرد. (دهار). آنکه خود را از خواجه بازخرد. (مهذب الاسماء). بندۀ بها بر خود بریده. (منتهی الارب). غلامی که به رضای مالک خود قیمت خود رامتکفل شود که از مزدوری خود به مالک خویش ادانماید و آزاد گردد. (غیاث) (آنندراج). بنده ای که با صاحب خود بهای خود را قطع کرده تا کم کم بپردازد. (ناظم الاطباء). بنده ای که مالک او با وی قرارداد بسته که اگر بهای خود را بپردازد آزاد گردد. (از اقرب الموارد). عبدی که قرارداد کتابت با مولای خود منعقد کرده باشد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : جنید گفت بندۀ مکاتب هنوز بنده بود مادام که در می بر وی باقی بود. (ترجمه رسالۀ قشیریه چ فروزانفر ص 343 و 344). اگر... بندۀ مکاتب ما خواهی که باشی تا پس از کتابت رقم تحریر ما بر رقبۀ خودکشی هر چه زودتر ربقۀ طاعت را گردن بنه. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 202). مکاتب را اگر یک جو بمانده ست بدان جو جاودان در گو بمانده ست. عطار (اسرارنامه چ گوهرین ص 59). گرچه بر من رقم تحریر است چون مکاتب ز تو خود را بخرم. کمال الدین اسماعیل (چ حسین بحرالعلومی ص 253). روز دیگر بهر ابناءالسبیل روز دیگر مر مکاتب را کفیل. مولوی. ورجوع به کتابت و مکاتبه و ترکیب عبد مکاتب ذیل عبد شود. - مکاتب مشروط، بنده ای است که با مولای خود عقدی بسته که در فلان مدت فلان مبلغ را بپردازد تا آزادشود، و شرط کرده است که اگر به پرداخت مبلغ قادر نبود به رقیت او بازگردد. و رجوع به ترکیب بعد شود. - مکاتب مطلق، بنده ای است که با مولای خود عقد بسته و در آن عقد مدت و عوض را معین ساخته است که پس از پرداخت آن عوض در آن مدت آزاد باشد. و رجوع به ترکیب قبل شود. ، حدیثی است که حاکی از کتابت معصوم باشد اعم از آنکه به خط خود او باشد یا املاء او و خط دیگری. (فرهنگ علوم نقلی جعفر سجادی)
آن که با بندۀ خود قرارداد بندد که اگر بهای خود را بپردازد آزاد گردد. و اگر هر یک از آن دو را (یعنی مالک و بنده را) مکاتب یا مکاتب بگوئیم رواست زیرا هر یک از آن دو در معنی فاعل و مفعولند. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). و رجوع به مادۀ قبل شود
آن که با بندۀ خود قرارداد بندد که اگر بهای خود را بپردازد آزاد گردد. و اگر هر یک از آن دو را (یعنی مالک و بنده را) مُکاتِب یا مُکاتَب بگوئیم رواست زیرا هر یک از آن دو در معنی فاعل و مفعولند. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). و رجوع به مادۀ قبل شود
جمع واژۀ مکسب و مکسبه. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مکسب ومکسبه شود، کسبها و پیشه ها و این جمع کسب است خلاف القیاس. (غیاث) (آنندراج). مأخوذ از تازی، کسبها و منفعتها و حاصلها. (ناظم الاطباء) : در مکاسب جد و جهد لازم شمرد. (کلیله و دمنه)
جَمعِ واژۀ مکسب و مکسبه. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مکسب ومکسبه شود، کسبها و پیشه ها و این جمع کسب است خلاف القیاس. (غیاث) (آنندراج). مأخوذ از تازی، کسبها و منفعتها و حاصلها. (ناظم الاطباء) : در مکاسب جد و جهد لازم شمرد. (کلیله و دمنه)
دروغگویابنده کسی را. (آنندراج) (از منتهی الارب). آن که دروغگوی می یابد دیگری را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به دروغ برانگیزنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). آن که بر دروغ گفتن برمی انگیزاند. (ناظم الاطباء) ، آشکار کننده کذب کسی. (آنندراج). آن که آشکار می کند دروغ کسی را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آن که حمل بر دروغ می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
دروغگویابنده کسی را. (آنندراج) (از منتهی الارب). آن که دروغگوی می یابد دیگری را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به دروغ برانگیزنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). آن که بر دروغ گفتن برمی انگیزاند. (ناظم الاطباء) ، آشکار کننده کذب کسی. (آنندراج). آن که آشکار می کند دروغ کسی را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آن که حمل بر دروغ می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)