جدول جو
جدول جو

معنی مکاده - جستجوی لغت در جدول جو

مکاده
(مَ)
شهری است در اندلس. (منتهی الارب). شهری است به اندلس از نواحی طلیطله. (از معجم البلدان). زادگاه گروهی از مشاهیر علمای اسلام است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
مکاده
(طَ)
نزدیک شدن. (تاج المصادر بیهقی). مکاد. کود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مکاد و کود شود، خواستن. (تاج المصادر بیهقی) ، چون کسی چیزی طلب کند و ارادۀ دادن نداشته باشد می گوید: لا و لامکاده، نخواهم داد و ارادۀ دادن هم ندارم. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، لامهمه و لامکاده، ای لااهم و لااکاد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مکنده
تصویر مکنده
کسی که چیزی را می مکد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکاره
تصویر مکاره
زشتی، زشت بودن، بدگلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکاره
تصویر مکاره
بازاری که هر سال به مدت چند روز در یک کشور تشکیل شود و از کشورهای دیگر کالاهایی برای فروش به آن بازار بیاورند
کنایه از جای بی نظم و شلوغ
فرهنگ فارسی عمید
(شُ رَ)
خشم و کینه گرفتن بر کسی و معارض وی گشتن در عمل. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خادّه فحادّهً، خشم و کینه گرفت بر او و او معارض گشت وی را در عمل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَل ل)
فروختن چیزی را بمعاوضه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). معاوضه کردن در بیع. (تاج المصادر بیهقی) ، برآوردن هرکس چیزی را، و بعد فراهم آمدن آن، تقسیم نمودن میان خودها. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ دِهْ)
کارها و مشغل های بازدارنده و بیخودکننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صَلْوْ)
سختی نمودن در چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج). با کسی سخت فراگرفتن. (تاج المصادر بیهقی). منه: لن یشاد الدین احد اًلا غلبه . (منتهی الارب) ، زور آزمودن و غلبه کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
با کسی حرب کردن. (منتهی الارب) ، با کسی خلاف کردن. قال اﷲ تعالی یحادّون اﷲ و رسوله،ای یخالفون. (منتهی الارب). تحاد. مخالفت و امتناع از انجام آنچه که واجب است. (از لسان العرب) ، با کسی خشم گرفتن. (منتهی الارب) ، با کسی دشمنی نمودن. قال اﷲ تعالی ان الذین یحادّون اﷲ و رسوله، ای یخالفون. (منتهی الارب). معاداه. دشمنی، منازعه. (لسان العرب) ، خانه کسی هم حد خانه دیگری بودن. محادۀ خانه فلان،یعنی هم حد آن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). داری محاده داره. (از ناظم الاطباء). داری حد داره، ای محادتها. (اقرب الموارد) ، هم حد شدن و پیوستن و متصل شدن، شمردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
توشه دان فراخ، یا عام است. (از منتهی الارب). توشه دان فراخ و یا هر توشه دانی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ج، مزاد، مزائد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، آبدست دان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آفتابه. خیک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). متارۀ بزرگ. مطهره. مشک بزرگ. معاضه
لغت نامه دهخدا
(شَ عَ)
مجد. بزرگوار و گرامی گردیدن. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کِ دَ)
مؤنث ماکد. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ناقۀ بسیارشیر و ناقه ای که شیر وی کم نشود. (منتهی الارب). ناقۀ بسیارشیر. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رکیه ماکده، چاه که آبش بر یک قرار باشد و کم نشود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ دَ / دِ)
بمعنی چکاد است که تارک سر باشد. (برهان). تارک سر. (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) (رشیدی). فرق سر. (ناظم الاطباء). چکاد و چکاه و میان سر:
نخستین پیش میدان شد پیاده
قدم غرقه در آهن تا چکاده.
شیخ عطار (از انجمن آرا).
و رجوع به چکاد و چکاه شود، بالای پیشانی. (برهان). برآمدگی پیشانی. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکاد شود، سر کوه. (برهان). قلۀ کوه خصوصاً. (رشیدی). قلۀ کوه. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکاد شود، سپر باشد که ترکان قلخان گویند. (برهان). سپر. (جهانگیری) (ناظم الاطباء). و رجوع به چکاد شود
لغت نامه دهخدا
(شَ حَ)
درست و تحقیق کردن چیزی را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، با کسی جد کردن. (تاج المصادر بیهقی). با کسی خلاف کردن. (دهار). مخالفت کردن و مخالف گردیدن. (از ناظم الاطباء). ادعا کردن کسی که سزاوارتر به حق است و مخاصمه و مرافعه کردن. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ)
تأنیث مراد به معنی خواسته و اراده شده. رجوع به مراد شود
لغت نامه دهخدا
(شَ جَ رَ)
دلیری کردن و سرکشی نمودن. (ازناظم الاطباء). سرکش گردیدن. (از منتهی الارب). مروده. (اقرب الموارد) ، از همه هم پیشگان سبقت بردن. (منتهی الارب) ، خوی گرفتن بر چیزی وهمیشگی ورزیدن. (ناظم الاطباء). رجوع به مروده شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
با کسی رد کردن. (تاج المصادر بیهقی). برگردانیدن چیز رابه کسی. (از منتهی الارب) (متن اللغه). رد کردن و برگرداندن چیزی را بر کسی و رجوع دادن سخنی را به کسی و اقاله کردن بیع را: راده الشی ٔ، رده علیه، و راده فی القول، راجعه ایاه و البیع قایله. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کِ دَ)
کماد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جامه پاره ای که گرم کرده بر جای درد نهند تا درد آن بیاساید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کماد شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ / دِ)
خنیده و مک زده. (ناظم الاطباء). آنچه میان دو لب و زبان و کام فشرده و شیره یا مایع آن را فروداده باشند. مزیده. چوشیده. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دامن سخن به ثفل خاییده و مکیدۀ ایشان بازنیفتاده. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 296). و رجوع به مکیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مکانه
تصویر مکانه
مکانت در فارسی: جای جایگاه، خهر گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکایده
تصویر مکایده
بد اندیشی بد سگالی ترفندگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکنده
تصویر مکنده
آنکه چیزی را بمکد: (چو جای هوا اندر آن نی پاره خالی شود ببالا برآید و بر دهان آن مکنده رسد) (جامع الحکمتین. 127)، جمع مکندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکابده
تصویر مکابده
مکابده و مکابدت فارسی: زهنجه دیدن رنج کشیدن رنج کشیدن سختی دیدن: (این حرفه از مکابدت زراعت و تحمل حرارت هواجر و معانات حراثت بهتر است بعد ازین معبری کنم) (روضه العقول. مقدمه مرزبان نامه. چا. 1337 ص یا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاره
تصویر مکاره
رنجها و سختیها و ناخوشی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکیده
تصویر مکیده
مکیدت در فارسی: دستان سازی، بد اندیشی بد سگالی، چاره گری فریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطاده
تصویر مطاده
بیابان درندشت، سیجگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضاده
تصویر مضاده
مخالفت کردن با یکدیگر، ضدیت خلاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراده
تصویر مراده
مونث مراد جمع مرادات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباده
تصویر مباده
پایا پای سودا پایا پای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکاده
تصویر چکاده
تارک سر بالای سر فرق سر، بالای پیشانی جبنه، سر کوه قله، سپر جنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاره
تصویر مکاره
((مَ کّ رِ))
بسیار مکرکننده، حیله گر، بازاری که هر سال یک بار به مدت چند روز در محلی برگزار می شود و از شهرها و کشورهای مختلف در آن شرکت می جویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکاره
تصویر مکاره
((مَ رِ))
جمع مکرهه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکایده
تصویر مکایده
((مُ یِ دَ یا دِ))
بداندیشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکنده
تصویر مکنده
پمپ
فرهنگ واژه فارسی سره