جدول جو
جدول جو

معنی مکاتل - جستجوی لغت در جدول جو

مکاتل
(مَ تِ)
جمع واژۀ مکتل. (مهذب الاسماء). ج مکتل و مکتله. (اقرب الموارد). رجوع به مکتل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مقاتل
تصویر مقاتل
کشتار کننده، کارزار کننده، جنگجو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکاتب
تصویر مکاتب
مکتب ها، مدرسه ها، جمع واژۀ مکتب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقاتل
تصویر مقاتل
مقتل ها، جاهایی که کسی در آن کشته شده، جاهای کشتن، جمع واژۀ مقتل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکاتب
تصویر مکاتب
ویژگی غلامی که با رضای مالک خود کار می کند تا قیمت خود را متکلف شود و بعد از مدتی آزاد گردد
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ / مُ تِ)
آن بنده ای که خویشتن را بخرد. (دهار). آنکه خود را از خواجه بازخرد. (مهذب الاسماء). بندۀ بها بر خود بریده. (منتهی الارب). غلامی که به رضای مالک خود قیمت خود رامتکفل شود که از مزدوری خود به مالک خویش ادانماید و آزاد گردد. (غیاث) (آنندراج). بنده ای که با صاحب خود بهای خود را قطع کرده تا کم کم بپردازد. (ناظم الاطباء). بنده ای که مالک او با وی قرارداد بسته که اگر بهای خود را بپردازد آزاد گردد. (از اقرب الموارد). عبدی که قرارداد کتابت با مولای خود منعقد کرده باشد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : جنید گفت بندۀ مکاتب هنوز بنده بود مادام که در می بر وی باقی بود. (ترجمه رسالۀ قشیریه چ فروزانفر ص 343 و 344). اگر... بندۀ مکاتب ما خواهی که باشی تا پس از کتابت رقم تحریر ما بر رقبۀ خودکشی هر چه زودتر ربقۀ طاعت را گردن بنه. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 202).
مکاتب را اگر یک جو بمانده ست
بدان جو جاودان در گو بمانده ست.
عطار (اسرارنامه چ گوهرین ص 59).
گرچه بر من رقم تحریر است
چون مکاتب ز تو خود را بخرم.
کمال الدین اسماعیل (چ حسین بحرالعلومی ص 253).
روز دیگر بهر ابناءالسبیل
روز دیگر مر مکاتب را کفیل.
مولوی.
ورجوع به کتابت و مکاتبه و ترکیب عبد مکاتب ذیل عبد شود.
- مکاتب مشروط، بنده ای است که با مولای خود عقدی بسته که در فلان مدت فلان مبلغ را بپردازد تا آزادشود، و شرط کرده است که اگر به پرداخت مبلغ قادر نبود به رقیت او بازگردد. و رجوع به ترکیب بعد شود.
- مکاتب مطلق، بنده ای است که با مولای خود عقد بسته و در آن عقد مدت و عوض را معین ساخته است که پس از پرداخت آن عوض در آن مدت آزاد باشد. و رجوع به ترکیب قبل شود.
، حدیثی است که حاکی از کتابت معصوم باشد اعم از آنکه به خط خود او باشد یا املاء او و خط دیگری. (فرهنگ علوم نقلی جعفر سجادی)
لغت نامه دهخدا
(مُ کَتْ تَ)
گرد. (منتهی الارب) (آنندراج). مدور. (اقرب الموارد) ، فراهم آمده. (منتهی الارب) (آنندراج). گردآورده و فراهم آمده. (ناظم الاطباء). مجتمع. (اقرب الموارد) ، کوتاه. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مرد درشت اندام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ تَ)
زنبیل. ج، مکاتل. (مهذب الاسماء) (زمخشری) (دهار). زنبیل که پانزده صاع گنجد در آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). زنبیلی که از برگ خرما بافند و در آن خرما و جز آن حمل کنند و پانزده صاع در آن گنجد. مکتله. ج، مکاتل. (از اقرب الموارد) ، محفد و آن چیزی است که ستور را درآن علف دهند. محتد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(ظَ ءَ)
پیمودن پیمانه. (تاج المصادر بیهقی). پیمودن و سنجیدن. (آنندراج). کیل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به کیل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
پیه و گویند ما بها مکال، ای شحم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی از دهستان چغاپور است که در بخش خورموج شهرستان بوشهر واقع است و 160 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(مَ تِ)
جمع واژۀ مقتل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مقتل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
مقاتله و کارزار کرده شده. (غیاث) (آنندراج). با هم کارزار کرده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به مقاتله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تِ)
ابن سلیمان بن بشیر خراسانی مروزی، مکنی به ابوالحسن. از محدثین و قراء و به مذهب زیدیه است و دعایی به نام او در کتب ادعیه آمده است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رئیس فرقۀ مقاتلیه از مذهب مشبهه. (یادداشت ایضاً). او راست: کتاب التفسیر الکبیر، کتاب الناسخ و المنسوخ، کتاب تفسیر الخمس، مائه آیه، کتاب القرأات، کتاب متشابه القرآن، کتاب نوادر التفسیر، کتاب الوجوه و النظائر، کتاب الجوابات فی قرآن و کتب دیگر. (از ابن الندیم، یادداشت ایضاً). از مفسران مشهور است، اصل وی از بلخ است و در مرو تحصیل علم کرد. پس از آنکه مدتی طولانی در خراسان تدریس کرد به بصره و سپس به بغداد رهسپار شد و در آنجا به روایت حدیث پرداخت و به سال 150 هجری قمری در بصره درگذشت. احادیث منقول از وی متروک و غیرموثوق است. و رجوع به مقاتلیه و اعلام زرکلی و قاموس الاعلام ترکی و غزالی نامه ص 72 و تاریخ بخارای نرشخی ص 69 شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تِ)
مقاتله و کارزار کننده. (غیاث) (آنندراج). با هم کارزارکننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به مقاتلۀ شود، جنگجو. سپاهی. مبارز و خونریز. (از ناظم الاطباء) : از غفلت و تفریط او (امین خلیفۀ عباسی) حکایت کنند که علی بن عیسی بن ماهان را با پنجاه هزار سوار مقاتل... از بغداد به خراسان روانه کرد. (تجارب السلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ تِ)
جمع واژۀ مکتب. (دهار) (اقرب الموارد). مکتب ها و مدرسه ها. (ناظم الاطباء). و رجوع به مکتب شود
لغت نامه دهخدا
(مَ حِ)
جمع واژۀ مکحل به معنی سرمه کش. (آنندراج). جمع واژۀ مکحل و مکحله. (ناظم الاطباء) ، مکاحل البارود، از آلات حصار و وسیلۀ دفاعی است که از آن نفت پرتاب کنند و آن انواع گوناگون دارد. با بعضی تیرهای بزرگی که سنگ را بشکافد انداخته می شود و با بعضی دیگر گلوله هایی از آهن بیفکنند که وزن آنها از ده رطل تا صد رطل مصری بالغ می گردد. (از صبح الاعشی جزء ثانی ص 144). و رجوع به همین مأخذ و مکحله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تِ)
آن که با بندۀ خود قرارداد بندد که اگر بهای خود را بپردازد آزاد گردد. و اگر هر یک از آن دو را (یعنی مالک و بنده را) مکاتب یا مکاتب بگوئیم رواست زیرا هر یک از آن دو در معنی فاعل و مفعولند. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(طَهَْ یَ)
کاتله اﷲ مکاتله، از نیکی دور دارد او را خدای و ملعون گرداند او را خدای. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، خدای او را بکشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به مکاتعه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ فِ)
همسایه و هم پیمان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). همسایۀ هم پیمان. (از اقرب الموارد) ، عهد نماینده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ یِ)
جمع واژۀ مکیل و مکیله. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به مکیل و مکیله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ یِ)
پیماینده و آنکه پیمانه می کند. (ناظم الاطباء). با یکدیگر پیماینده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مکایله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تِ)
فریبنده. (آنندراج). فریب دهنده و خدعه کننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کُ تِ)
سخت و درشت اندام. کمتل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مکافل
تصویر مکافل
همسایه هم پیمان هم پیمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاتل
تصویر مقاتل
مقاتله و کارزار کننده، با هم کارزار کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاتب
تصویر مکاتب
مکتب ها و مدرسه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقاتل
تصویر مقاتل
((مُ تِ))
جنگجو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکاتب
تصویر مکاتب
((مَ تِ))
جمع مکتب
فرهنگ فارسی معین
مکتب ها، مشرب ها، نحله ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جهاد، کشتار، محاربه، جهادگر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سربالایی، تپه، کنده ی هیزم
فرهنگ گویش مازندرانی