جدول جو
جدول جو

معنی مکابده - جستجوی لغت در جدول جو

مکابده(طَ لَ بَ)
رنج چیزی بکشیدن. (المصادر زوزنی). سختی کشیدن. (تاج المصادر بیهقی). رنج کشیدن و سختی دیدن. کباد. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، افکندن مسافر خود را به هول و سختی شب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مکابده
مکابده و مکابدت فارسی: زهنجه دیدن رنج کشیدن رنج کشیدن سختی دیدن: (این حرفه از مکابدت زراعت و تحمل حرارت هواجر و معانات حراثت بهتر است بعد ازین معبری کنم) (روضه العقول. مقدمه مرزبان نامه. چا. 1337 ص یا)
تصویری از مکابده
تصویر مکابده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجاهده
تصویر مجاهده
مجاهدت، تلاش در راه دین، کوشش کردن، در تصوف مبارزه و مقابله با هواهای نفسانی، جنگ با کافران در راه اسلام، جهاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکابدت
تصویر مکابدت
سختی دیدن، رنج بردن در امری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرابحه
تصویر مرابحه
معاملۀ پولی کردن با گرفتن سود، ربح گرفتن، سود دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخابره
تصویر مخابره
خبر دادن، خبر گرفتن، مکالمه به وسیلۀ تلگراف یا تلفن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکابره
تصویر مکابره
اظهار کبر و بزرگی کردن، معارضه و عناد کردن با کسی، قهر و غلبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراوده
تصویر مراوده
با هم دوستی و آمد و شد داشتن، با کسی رفت و آمد داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرابطه
تصویر مرابطه
رابطه داشتن، مداومت و مواظبت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ بَ / بِ دَ)
مکابده. رنج دیدن. سختی کشیدن: او را بر مکابدت اهل نظر و ابرار و معاندت اولی الخطر والاحرار از پای در آورد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 449). مجاهدۀ عظیم باشد و مکابدتی الیم. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 89). این حرفه از مکابدت زراعت و تحمل حرارت هواجر و معانات حراثت بهتر است. (روضهالعقول، مقدمۀ مرزبان نامه چ 1337 ص یا). و رجوع به مکابده شود
لغت نامه دهخدا
(طَ)
نزدیک شدن. (تاج المصادر بیهقی). مکاد. کود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مکاد و کود شود، خواستن. (تاج المصادر بیهقی) ، چون کسی چیزی طلب کند و ارادۀ دادن نداشته باشد می گوید: لا و لامکاده، نخواهم داد و ارادۀ دادن هم ندارم. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، لامهمه و لامکاده، ای لااهم و لااکاد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شهری است در اندلس. (منتهی الارب). شهری است به اندلس از نواحی طلیطله. (از معجم البلدان). زادگاه گروهی از مشاهیر علمای اسلام است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
همدیگر را دشنام دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به یکدیگر دشنام دادن و همدیگر را قبیح شمردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ظَءْ ظَ ءَ)
همدیگر را دور کردن و راندن با هم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَهَْ وْ / طُ هَُ وو)
با کسی به بزرگی نورد کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). بزرگی خود بر دیگری ثابت کردن. (غیاث) (آنندراج). غالب شدن بر کسی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نبرد کردن در بزرگی یعنی گفتن و یا نمودن که من از تو بزرگترم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، چیزی که می دانی انکار کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، دشمنی کردن با کسی. (از ناظم الاطباء). معاندت کردن. (از اقرب الموارد) ، معارضه و غلبه و جنگ کردن با کسی. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به مکابره شود، منازعه در مسئلۀ علمی نه برای اظهار صواب بلکه برای الزام خصم و گویند مکابره دفاع از حق است پس از علم به آن. (از تعریفات جرجانی). مکابره به معنی منازعه نه از جهت اظهار صواب است و نه برای الزام خصم است وبلکه برای غرض دیگری است مانند آشکار نشدن جهالت و اخفاء آن نزد مردم. (فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی)
لغت نامه دهخدا
(طُ هی ی)
سپس گذاشتن وام را. (منتهی الارب) (آنندراج). تأخیر دین و سپس گذاشتن وام. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درنگ کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازداشتن. (منتهی الارب) (آنندراج). بازداشتن و حبس کردن. (ناظم الاطباء) ، تأخیر کردن در خریدن خانه همسایه تا چون دیگری خواهد بخرد او شفعه طلب کند، و این مکروه دانسته شده است. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
با کسی دستان آوردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). بدسگالیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مکر کردن. (از اقرب الموارد). و رجوع به مکایده و مکایدت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ دَ / یِ دِ)
مکایده. مکایدت: بر سبیل مکایده با پدر در نهان به خلیفۀ بغداد و به سلاطین و ملوک دیگر بلاد، کسان فرستاده است. (جهانگشای جوینی). و رجوع به مکایدت و مکایده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عکابیه
تصویر عکابیه
برگ بیدی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبالده
تصویر مبالده
یکدیگر را زدن زد و خورد
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی: مباعده و مباعدت: دور کردن، دور شدن، دوری دور کردن: و اگر عیار مباعدت و مساعدت این عجول درنگی نمای... نبودی... در اندک روزگاری از آن فراغت روی نمودی
فرهنگ لغت هوشیار
متادبه در فارسی مونث متادب از ریشه پارسی ادب آموخته مونث متادب جمع متادبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متابعه
تصویر متابعه
متابعت در فارسی: پیروی، همگویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاکده
تصویر متاکده
مونث متاکد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکانده
تصویر تکانده
حرکت داده جنبانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکایده
تصویر مکایده
بد اندیشی بد سگالی ترفندگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکابدت
تصویر مکابدت
رنج کشیدن سختی دیدن: (این حرفه از مکابدت زراعت و تحمل حرارت هواجر و معانات حراثت بهتر است بعد ازین معبری کنم) (روضه العقول. مقدمه مرزبان نامه. چا. 1337 ص یا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکابره
تصویر مکابره
معارضه و مجادله، ستیزه کردن و عناد اظهار کبر و بزرگی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکابره
تصویر مکابره
((مُ بَ رَ یا بِ رِ))
ستیزه، منازعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکایده
تصویر مکایده
((مُ یِ دَ یا دِ))
بداندیشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزایده
تصویر مزایده
هم افزایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مسابقه
تصویر مسابقه
هماورد، پیکار
فرهنگ واژه فارسی سره
جدل، جروبحث، زور، قهر، ستیزه، معارضه، جنگ کردن، ستیزه کردن، معارضه کردن، خودبزرگ نمایی، بزرگ منشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سختی، دشواری، زحمت، دشمنی، معاندت، رنج کشیدن، سختی دیدن، زحمت دیدن، ستیز کردن، ستیهیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بگو مگوی خصمانه، مشاجره ی لفظی
فرهنگ گویش مازندرانی